عوامل تأثیرگذار بر عزت نفس کودکان
از اواسط کودکی (۴ تا ۹ سال)، رعایت عوامل تأثیرگذار بر عزت نفس کودکان بسیار اهمیت پیدا میکند و بین عزت نفس، انجام موفقیتآمیز فعالیتها و تکالیف و ارزش قائل شدن برای فعالیتها رابطه ایجاد میشود. موفقیت تحصیلی در رشد عزت نفس کودکان اثر مهمی دارد. همچنین موفقیت تحصیلی نیز بیانگر این است که کودک موضوعات درسی را چقدر جالب و مهم ارزیابی کرده و چقدر مایل به تلاش کردن بوده و برای پیشرفت خود ارزش قائل شده است (برگرفته از کوپر و همکاران، ۲۰۰۴). نتیجه یک تحقیق نشان داد که احساس ارزشمندی تحصیلی کودکان دبستانی با موفقیت تحصیلی آنها در جوانی ارتباط داشت (گای، لا روز و بویوین، ۲۰۰۴). همچنین همکلاسیهای کودکانی که از عزت نفس اجتماعی بالایی برخوردارند، همواره آنها را بیشتر دوست دارند (هارتر، ۱۹۹۹). عزت نفس پایین در تمام زمینهها با اضطراب، افسردگی و افزایش رفتار ضداجتماعی ارتباط دارد.
برخی عوامل تأثیرگذار بر عزت نفس کودکان
چه عوامل اجتماعی باعث میشوند که عزت نفس در برخی کودکان بالا و در برخی دیگر پایین باشد؟
بررسی و شناخت عوامل تأثیرگذار بر عزت نفس کودکان کمک میکند تا خانوادهها با آگاهی و نگاهی دقیقتر به اجزای زندگی فرزندشان، نحوه و میزان اثرگذاری عوامل مختلف بر رشد عزت نفس کودکشان را شناسایی کنند.
فرهنگ
نیروهای فرهنگی از جمله عوامل تأثیرگذار بر عزت نفس کودکان هستند که تأثیر عمیقی بر عزت نفس دارند. یکی از موضوعات مهمی که در دوره کودکی و نوجوانی بر تقویت یا تضعیف عزت نفس اثرگذار است، آموزهها و ارزشهای فرهنگی است. فرهنگهایی که تأکید زیادی به مقایسهرگری دارند و کمتر برای ویژگیها و تواناییهای فردی ارزش قائلند، کودکانی با عزت نفس پایینتر پرورش میدهند. تأکید زیاد بر مقایسه اجتماعی در مدرسه توضیح میدهد که چرا کودکان چینی و ژاپنی، بهرغم پیشرفت تحصیلی بیشتر، از کودکان آمریکای شمالی نمره کمتری در عزت نفس میگیرند ـ تفاوتی که با افزایش سن بیشتر میشود (هاوکینز، ۱۹۹۴؛ توونج و کراکر، ۲۰۰۲). در کلاسهای آسیایی، رقابت شدید است و فشار زیادی برای پیشرفت وارد میشود. در عین حال، چون فرهنگ کودکان آسیایی برای هماهنگی اجتماعی ارزش قائل است، آنها از قضاوت کردن مثبت در مورد خودشان خودداری کرده اما دیگران را سخاوتمندانه تحسین میکنند (فالوب و همکاران، ۱۹۹۷).
دخترها تا اندازهای به خاطر اینکه در مورد ظاهر جسمانی، شایستگی تحصیلی و تواناییهای ورزشی احساس اطمینان کمتری میکنند، در احساس ارزشمندی نمره کمتری از پسرها میگیرند (مارش و آیوت، ۲۰۰۳؛ یانگ و مورچک، ۲۰۰۳). شاید دخترها به این علت خود را نه چندان خوب تصور میکنند که پیامهای فرهنگی منفی را درونی میکنند.
روشهای فرزندپروری
کودکانی که والدین آنها از روش تربیت مقتدرانه استفاده میکنند، در مورد خود احساس خیلی خوبی دارند. تربیت محبتآمیز و مثبت به کودکان امکان میدهد تا بدانند که به عنوان فردی ارزشمند و شایسته مورد قبول هستند و انتظارات جدی اما مناسب که با توضیحات همراه باشند، به کودکان کمک میکنند تا رفتارهای خویش را در برابر معیارهای معقول، ارزیابی کنند.
والدین کنترلکننده: همانهایی که اغلب به فرزند خود کمک کرده یا برای او تصمیم میگیرند، احساس بیکفایتی را به کودکان انتقال میدهند که با عزت نفس پایین ارتباط دارد. در مقابل، اغماض بیش از حد والدین، باعث میشود که فرزندان آنها عزت نفسی داشته باشند که به طرز نامعقولی بالا است و در عین حال رشد آنها را تحلیل میبرد. این کودکان مشکلات سازگاری، از جمله پرخاشگری دارند.
ارزشهای فرهنگی آمریکای شمالی به طور فزایندهای روی تمرکز بر خود تأکید میکنند که ممکن است باعث شوند والدین فرزندان خود را لوس کرده و عزت نفس آنها را خیلی زیاد تقویت کنند. عزت نفس کودکان آمریکایی ظرف چند دهه گذشته خیلی افزایش یافته است. دورهای که اغلب نوشتههای مربوط به تربیت توصیه کردهاند که عزت نفس کودکان تقویت شود اما در مقایسه با نسلهای پیشین، کودکان آمریکایی موفقیت کمتری دارند و رفتار ضداجتماعی و مشکلات سازگاری دیگری را نشان میدهند (برک، ۲۰۰۵). پژوهشی تأیید میکند که کودکان از تعریف و تمجیدی که بر دستآورد واقعی استوار نیست، سودی نمیبرند (دامون، ۱۹۹۵). در عوض، بهترین راه برای تقویت کردن خودانگاره مثبت و ایمن، این است که کودکان را ترغیب کنیم برای هدفهای ارزشمند تلاش کنند. به مرور زمان، رابطهای دوجهتی آشکار میشود: موفقیت عزت نفس را تقویت میکند و عزت نفس به نوبه خود موجب عملکرد خوب میشود (گای، مارش و بویوین، ۲۰۰۳) و این یکی از بهترین عوامل تأثیرگذار بر عزت نفس کودکان است.
انتسابهای مرتبط با پیشرفت
انتسابها توجیهات رایج و روزمره ما برای علتهای رفتار هستند؛ پاسخهای ما به سؤال «چرا من این کار را انجام دادم یا دیگری آن کار را انجام داد؟». برای مثال، امکان دارد که عملکرد ناامید کننده خود را به شانس و موفقیت خود را به توانایی خویش نسبت دهیم. در ضمن میدانیم که تلاش نیز اهمیت دارد.
رشد شناختی به کودکان دبستانی امکان میدهد تا تمام این متغیرها را در توجیه کردن عملکرد از یکدیگر مجزا کنند. کسانی که عزت نفس و انگیزش تحصیلی بالایی دارند، انتسابهای تسلط گرا میکنند؛ یعنی موفقیت خود را به توانایی نسبت میدهند. این خصوصیتی است که کودکان میتوانند آن را از طریق تلاش جدی بهبود بخشند و هنگام روبرو شدن با چالشهای جدید، روی آن حساب کنند. در ضمن آنها شکست خود را به عواملی نسبت میدهند که میتوانند تغییر کنند یا کنترل شوند، مثل تلاش ناکافی یا تکلیف بسیار دشوار (هی من و دوک، ۱۹۹۸). بنابراین خواه این کودکان موفق شوند یا شکست بخورند، در یادگیری سختکوشی نشان داده و استقامت به خرج میدهند.
در مقابل، کودکانی که دچار درماندگی آموختهشده میشوند، شکستهای خود، نه موفقیتهای خویش را به توانایی نسبت میدهند. وقتی که آنها موفق میشوند، نتیجه میگیرند که عوامل بیرونی، مانند شانس، مسؤول هستند. آنها برخلاف کودکان تسلط گرا معتقدند که توانایی ثابت است و با تلاش جدی نمیتوان آن را تغییر داد (کین و دوک، ۱۹۹۷). در صورتی که تکلیف دشوار باشد، این کودکان کنترل خود را از دست میدهند و به قول اریکسون احساس حقارت میکنند. آنها بدون اینکه واقعاً سعی کنند، دست از تلاش برمیدارند.
به مرور زمان، توانایی این کودکان دیگر عملکرد آنها را پیشبینی نمیکند چون آنها نمیتوانند بین تلاش و موفقیت ارتباط برقرار کنند. فقدان راهبردهای مؤثر یادگیری، کاهش استقامت و احساس نداشتن کنترل، در یک چرخه معیوب، یکدیگر را تقویت میکنند (پومرانتز و ساکسون، ۲۰۰۱). لذا درک درست از رابطه بین موفقیت و تلاش و یا عواملی که متغیرند و در اختیار ما هستند یکی از مهمترین عوامل تأثیرگذار بر عزت نفس کودکان است.
عوامل تأثیرگذار بر انتسابهای مرتبط با پیشرفت
چه چیزی تفاوت انتسابهای کودکان تسلط گرا و درمانده آموختهشده را توجیه میکند؟ بزرگسالان نقش مهمی دارند. والدین کودکانی که سبک درماندگی آموختهشده دارند، معیارهای بسیار بالایی را وضع میکنند در حالی که معتقدند فرزند آنها بسیار توانا نیست و باید برای موفق شدن، بیشتر از دیگران تلاش کند. وقتی که این کودکان شکست میخورند، والدین آنها ممکن است بگویند: «تو نمیتوانی این کار را انجام دهی، میتوانی؟ اگر نمیتوانی، اشکالی ندارد که آن را کنار بگذاری». وقتی که این کودکان موفق میشوند، ممکن است والدین آنها بازخوردی بدهند که صفات آنها را ارزیابی میکند: «تو بسیار باهوشی». اظهار نظر کردن درباره صفت، موجب نظری ثابت درباره توانایی شده و باعث میشود که کودکان هنگام روبرو شدن با بدبیاریها، شایستگی خود را زیر سؤال ببرند و از چالش عقبنشینی کنند (مولر و دوک، ۱۹۹۸).