محدودیت و توانمندی های نابینایان
پرفسور پیاژه به صورت نظام داری تحول روانی انسان را مورد بررسی قرار داده است و دوره های مختلف تحول شناختی انسان را شناسایی کرده است. پیاژه تجارب حسی – حرکتی مثل دیدن و شنیدن را عامل مهمی در تحول شناختی کودک و رسیدن او به مراحل پیشرفته تفکر منطقی می داند. پیاژه (1970، به نقل از میلانی فر، 1374) عقیده دارد که غالبا تفاوت های فردی که غالبا تفاوت های فردی که سبب تمایز یک کودک استثنایی می گردد، حاصل محدودیت هایی هستند که به بیش از یک عامل از چهار عامل تحول روانی زیر نسبت داده می شود.
1- تاثیر نابینایی بر رشد داخلی کودک
رشد داخلی مربوط به رشد جسمانی، رشد دستگاه عصبی و رشد غدد درون ریز می باشد. رفتارهای خاصی به کنش ساخت های خاصی وابسته هستند. مثلا هماهنگی شنیدن، حرکت وضعی و دیدن که تقریبا در 4 – 5/4 ماهگی اتفاق می افتد، در کودکان نابینا تقریبا از شش ماهگی به بعد در حدود 10-11 ماهگی بوجود می آید (فرایبرگ و همکاران 1969، به نقل از میلانی فر، 1374).
2- تاثیر تابینایی بر تجربه اکتسابی
دومین عامل تحول روانی، تجربه اکتسابی است. هنگام چهاردست و پا رفتن، نابینایی مطلق موجب تاخیر در چهار دست و پا رفتن یا خزیدن و یا مستقل راه رفتن بدون کمک دیگران می شود.
فرایبرگ (1969، به نقل از میلانی فر، 1374) خاطر نشان می کند که این تاخیر ناشی از فقدان محرک درونی برای رسیدن به یک هدف دیداری است که بر اساس بینایی فراهم می شود. کودک برای آنکه به سمت نشانه های صدا برود باید قبلا مفهوم پایداری شی در اون بوجود آمده باشد.
کودکی که فاقد بینایی است، در جابه جایی حرکتی و جهت یابی دچار تاخیر است. بنابراین چنین کودکی فاقد تجارب اکتسابی کافی است و براین اساس می توان نتیجه گرفت که کودک نابینا در تحول شناختی دچار تاخیر است.
یکی از مهمترین نیازهای کودکان دارای آسیب بینایی، تحرک و جهت یابی است که بدون آنها رشد و تحول شناختی، حرکتی، اجتماعی، زبانی و عاطفی نیز مختل می شود (کاکاوند، 1388، روانشناسی و آموزش کودکان استثنایی). (تحقیقی که در سال 1394 تحت عنوان اثربخشی آموزش تحرک و جهت یابی بر کاهش خشم دانش آموزان نابینا انجام شد؛ نشان داد که آموزش تحرک و جهت یابی بر کاهش خشم دانش آموزان نابینا موثر بوده است (آذر نیوشان، بهزاد و همکاران، 1394، اثر بخشی آموزش تحرک و جهت یابی بر کاهش خشم دانش آموزان نابینا).
تحرک و جهت یابی: فرل (1983، به نقل از افروز، 1380) بیان داشت که بدیهی و مسلم است که افراد بینا، حرکات را از طریق مشاهده حرکات دیگران یاد گرفته باشند. کودکان بینا از طریق مشاهده و تقلید حرکات دیگران یاد می گیرند که چگونه حرکت کنند. ولی کودکان نابینا، فرصت مشاهده دیگران و تقلید از آنها را ندارند. متخصصان دو راه مختلف را که شخص نابینا می تواند از طریق آن اطلاعاتی مربوط به فاصله ها را در ذهن تجسم بخشد را شناسایی کرده اند. یکی از راه ها روش توالی است و دیگری از طریق رسم نقشه ای است که بتواند روابط کلی نقاط گوناگون را در محیط ترسیم کند (اصغری، مریم، نابینایی و زندگی مستقل، 1391).
3- تاثیر نابینایی بر تفویض ها و انتقال های اجتماعی
سومین عامل تحول روانی، تفویض ها و انتقال های اجتماعی است. این عامل، تعاملات اجتماعی را نیز در بر می گیرد.
تعامل اجتماعی، به توانایی کودک برای عمل فعال و موثر در طول تعامل اجتماعی، بستگی دارد. همچنین ورود کودک نابینا به برنامه های آموزشی مستلزم فعالیت یکپارچه و فعال او در تمام فعالیت های مدرسه است. اما بدون مداخلات ضروری، محرومیت حسی افراد نابینا مانعی در این راه قلمداد می شود.
علاوه بر این، فقدان بینایی، بر یادگیری تقلید از حالت چهره، موثر می باشد، افراد با آسیب بینایی، حرکات و اشاره های ضمنی صورتشان کمتر از افراد عادی است.
4- تاثیر نابینایی بر تعادل جویی
تعادل جویی به مثابه یک عامل سازمان دهنده عوامل سه گانه فوق عمل می کندتا آنها را بدون تناقض به یکدیگر ارتباط می دهد. هر تحول زیستی واجد فرایندهای نظم جویی است. تعادل جویی یک فرایند تدریجی و توام با خودنظم جویی است و با این مفهوم، گام به گام به حالت نهایی بازگشت پذیری میل می کند که مشخصه تمام ساخت های عالی شناختی مستلزم ساخت های حسی – حرکتی است. از این رو هرگونه نقص یا نارسایی حسی – حرکتی و نتیجتا ساخت های عالی شناختی را تحت تاثیر قرار می داد. اگرچه نقص حسی – حرکتی مانند نابینایی ممکن است به نقص تعادل جویی منجر گردد. تاثیر نابینایی بر کنش های رمزی (تقلید، بازی رمزی، تصویر ذهنی) به منظور شناخت تفاوت های کمی و کیفی تحول شناختی کودکان نابینا لازم است که لازم است که کنش های رمزی یا نشانه ای را در این کودکان مورد بررسی قرار دهیم. کنش های نشانه ای در مرحله اول دوره دوره عملیاتی عینی تثبیت می شوند.
پیاژه کنش های نشانه ای را به چند دسته مانند تقلید و تصویر ذهنی تقسیم می کند:
تاثیر نابینایی در تقلید در غیاب الگو
بینایی در تقلید در غیاب الگو نقش مهمی بر عهده دارد. تقلید در غیاب الگو زمانی رخ می دهد که الگوی فرد غایب است؛ کودک تصویرهای ذهنی مربوط را فرا می خواند و از حرکات و اشارات رفتارهای موضعی و رفتارهای حرکتی تقلید می کند. اما قبل از اینکه کودک تقلید کند، باید مشاهده کرده باشد با درباره آن شنیده باشد. در واقع افراد آنچه را که تجربه کرده باشند تقلید می کنند.
تاثیر نابینایی بر بازی رمزی
پیاژه و اینهلدر (1969، به نقل از میلانی فر، 1374) از سه دسته بازی ها نام برده اند:
- بازی تمرینی
- بازی رمزی
- بازی قاعده دار
پیاژه عقیده دارد که بازی برای عواطف کودک و تعادل هوش کودک ضروری است. در کودکان نابینا درون دادهای بینایی کاهش یافته و یا اصلا وجود ندارد. این کودکان شانس مشاهده بزرگسالان را ندارند، آنها کمتر با دیگران مواجهه می شوند، در نتیجه به شدت، تجارب زندگی اشان که پایه های بازی را تشکیل می دهند، محدود است.
بازی رمزی مستلزم تجسم یک شی و یک موقعیت از راه بینایی و یا شنوایی است. در نتیجه این بازی ها هم تقلید است و هم تخیل. به همین دلیل کودکان پیش دبستانی نابینا از لحاظ شناختی برای بسیاری از فعالیت های بازی آمادگی ندارند، زیرا نابینایی موجب می شود که فرد در تجسم شی، موقعیت یا صوت در غیابش و در تقلید الگوها دچار مشکل شود، زیرا در این زمینه از تجارب بصری لازم برخوردار نیست.
تاثیر نابینایی بر تصاویر ذهنی
در سطح پیش عملیاتی، تصاویر ذهنی برگرداننده، به تقلید ادراکی محدود است. منظور از این تصاویر ذهنی، بازپدید آوردن آن چیزی است که قبلا ادراک شده است. این تصاویر ذهنی شامل، شکل بندی ایستا، متحرک (تغییر در مکان) و تبدیلی (تغییر در شکل) است. این سه نوع واقعیت به طور پیوسته به طور پیوسته در تجارب ادراکی آزمودنی رخ می دهد (پیاژه و اینهلدر، 1969، به نقل از میلانی فر، 1374).
جایگاه این تصاویر ذهنی به گونه ای است که باید پذیرفت که اثرات مخرب نابینایی بر تحول شناختی کودک نابینا مربوط به محرومیت تجربه ای است و تاثیری که این محرومیت روی تصاویر ذهنی می گذارد برای تحول شناختی کودک بسیار زیان آور است (سالو، 1987، به نقل از میلانی فر، 1374). از این رو برای جبران تاخیر تحول شناختی در کودک نابینا، ایجاد تصاویر ذهنی از راه تقویت کنش های شنوایی ضروری است.
تصویرسازی ذهنی عبارت از بازنمایی ذهنی یک شی یا رویداد غائب که هم شامل تصاویر دیداری ذهنی دیداری و هم تصاویری که از طریق سایر حواس شکل می گیرند می شود. برای مدت زمان زیادی تصور می شد که در نابینایان مادر زادی هیچ نوع تجربه دیداری وجود ندارد. برای یک فرد نابینا که بصورت مادرزادی از این نعمت محروم بوده است. مهمترین مشکل تجسم مفهوم رنگ و کاربرد آن و وارد ساختن آنها به این دنیا است.
ادراک رنگ به عهده شبکیه است و هیچ حسی نمیتواند جایگزین آن شود. بنابراین شخصی که نابینا متولد شده است و هیچگونه حافظه بینایی ندارد، بنابراین تصویری از رنگ نیز نخواهد داشت. برای مثال می شنوند که مردم در رابطه با آسمان ابی صحبت می کنند و ممکن است تمام یا برخی از احساسات و عواطف متفاوت را که هوای صاف و آفتابی باعث آنها شده است را جایگزین رنگ ابی کنند. کودکان نابینا تداعی های معمولی از رنگ ها از قبیل آسمان آبی، خودرو قرمز، برف سفید و چمنزار سبز را می آموزند.
نابینایان بیشتر به وسیله تماس تحرک از کیفیت اجسام کسب دانش می کنند. و برای دسترسی به اطلاعات نیاز به آموزش های مناسب جهت بهبود مهارت های شنیداری دارند. حس لامسه اصلی ترین حس برای نابینایان است. هر یک از انگشتان آنها مثل یک چشم برای آنها عمل می کند.
2 نوع حس لامسه برای آنها وجود دارد: لمس ترکیبی و لمس تحلیلی
لمس ترکیبی
مربوط به اجسامی است که اندازه آنها به قدری کوچک است که شخص می تواند آنها را با دست بگیرد و به وسیله حس لامسه تصویری از آن شی در ذهن خود بسازد که به آن تصویر ذهنی لمسی ترکیبی می گویند.
لمس تحلیلی
نوع دیگر تصویرسازی لمسی عبارت است از تصویر سازی لمسی تحلیلی که در آن فرد نابینا اجسام و اشیایی را لمس می کند که بیش از اندازه بزرگ هستند به طوری که نمی توان آنها را با لمس ترکیبی شناخت و تصویر انها را به ذهن آورد. برای این قبیل اشیاء باید از لمس تحلیلی استفاده کرد. و بعد از آن به طریق ذهنی قسمت های مجزا را با یکدیگر ترکیب می کنند و سعی می کنند از آنها یک تصویر کلی از راه تصویر سازی ذهنی تحلیلی بسازند که این تصویر سازی تصویرسازی ذهنی تحلیلی نام دارد.
کودک نابینا برای دسترسی به این اطلاعات، علاوه بر آموزش های مناسب در جهت بهبود مهارت های شنیداری لازم است در دوره های آموزشی برای رشد مهارت های لمسی فرصت های مناسبی در اختیارشان قرار بگیرد (ترنج، مرجان، تصویرسازی برای کودکان نابینا، 1395).
تحول اجتماعی و سازش یافتگی شخصیت
لبخند زدن در کودکان معلول بینایی دشوارتر است و اغلب مستلزم تحریک لمسی و جنبشی نیرومندی است. هنگامی که والدین لبخند می زنند، کودکان نابینا نمی توانند در پاسخ به آنها بخندند و این امر موجب می شود که وی از تجربه های اجتماعی نخستین محروم گردد.
ارتباط چشمی در ایجاد وابستگی عاطفی بین کودکان و والدین نقش مهمی دارد. از آنجا که فقدان تماس چشمی، حاکی از رد کردن یا فقدان علاقه به تعامل اجتماعی فرض می شود، ممکن است سبب تعامل کمتر کودکان معلول بینایی با والدین گشته و تعامل برقرار شده نسبت به تعامل کودکان بینا با والدینشان از کیفیت متفاوتی برخوردار شود (وارن، 1984، فرل، 1985).
تحول اجتماعی از مهم ترین جنبه های تحول کودکان و نوجوانان است. در سایه کسب مهارت های اجتماعی، فرد قادر به برقراری ارتباط با سایرین و سازگاری با خود و دیگران می شوند. یکی از مهمترین مسائلی که کودکان نابینا با آن دست به گریبان هستند دوست یابی است. یافتن فردی که بتوانند احساس ها، شادی ها و رازهایشان را با او در میان بگذارند. وقتی از معلمان و والدین این کودکان سوال شود که حادترین یا فوری ترین مشکل این کودکان چیست، همه آنها به اتفاق تعامل اجتماعی و دوستی با همسالان را ذکر می کنند.
بدون بینایی، ادراک های ما درباره خودمان و جهان اطراف به طرز چشمگیری متفاوت است. برای یک فرد نابینا، این تفاوت های ادراکی ممکن است به مشکلات عاطفی و اجتماعی منجر گردد. برای مثال، افراد نابینا، قادر نیستند حالا و اداء و اطوارهای بدنی افراد بینا را تقلید کنند، به همین علت نمی توانند یکی از مهم ترین مولفه های مستقیم سیستم ارتباط اجتماعی یعنی زبان بدن را رشد دهند.
مهمترین مسائل و مشکل افراد نابینا چگونگی سازگاری آنان است. نابینایی لزوما خود به خود همراه با ناسازگاری عاطفی و اجتماعی نمی باشد. در واقع تا حدودی این رفتار و عکس العمل های خانواده و اجتماع است که چگونگی قدرت سازگاری و انطباق افراد نابینا را مشخص می نماید. هرنقص عضوی ضرورتا با ناتوانی و نارسایی های حسی و حرکتی و هوشی همراه نمی باشد. به طور مثال اگر یک فرد نابینا در جامعه ویژه افراد نابینا زندگی کند، مشکلی نخواهد داشتو حال که در محیط بینا زندگی می کند، نابینایی او باعث می شود که به طور کامل در تمامی فعالیت های اجتماعی شرکت نکند و زمانی هم که انتظارات محیط زیاد باشد، استثنایی بودن او بیشتر مشخص می شود و تلاش تمامی دست اندکاران امر تعلیم و تربیت در این است که نه تنها از طرف محیط و اجتماع فشاری برایشان وارد نشود، بلکه با ایجاد تسهیلات و امکانات لازم و ضروری محدودیت طبیعی او را به حداقل برسانند (نامنی، محمدرضا و همکاران، تحول روانی آموزش و توانبخشی نابینایان).
مبانی روانشناختی خصیصه های افراد نابینا
1- نابینایی و اعتمادبنفس، حساسیت فوق العاده به آنچه در پیرامون آنها می گذرد به ویژه آدم هایی که در محیط ایشان حضور دارند و یا در کنارشان می نشینند دارند. از همین رو و به لحاظ برخورداری از چنین حساسیت روانی فوق العاده، بعضا رگه هایی از ناامنی روانی – اجتماعی و گاه کم اعتمادی و برخی بدبینی ها و سوء ظن ها نسبت به کنش ها و واکنش ها و رفتارهای دیگران در خصیصه های شخصیتی بسیاری از افراد نابینا مشاهده می شود. افراد نابینا آسیب پذیری زیادی نسبت به افزایش مشکلات روان شناختی و عملی، خصومت، افکار پارانویایی، لرزش، تعریق، بی خوابی و مانند آنها را از خود نشان می دهند. مشکلات و آسیب پذیری افراد نابینا نسبت به برخی روابط اجتماعی مانند انزوای اجتماعی، وابستگی زیاد به دیگران، ترس از ترد شدن یا مورد تمسخر قرار گرفتن توسط همسالان، دوستان کم و روابط اجتماعی محدود گزارش شده است. این افراد بیشتر وقت خود را تنها می گذرانند. انزوای اجتماعی در نابینایان و عدم جمایت اجتماعی مناسب از آنها عزت نفس پایین و مشکلاتی در کارکردهای اجتماعی منجر می شود (عوامل موثر بر سلامت روانی و عزت نفس نابینایان، علی آبادی، فاطمه، میرزایی، یزدخواستی، علی 1395).
2- حساسیت فوق العاده نسبت به محیط افراد، همراه با بعضی بازخوردهای طردآمیز و نه چندان مثبت نسبت به رفتار دیگران، خودمشغولی های موقعیتی، خیال بافی و رویاپردازی های روزانه و چرت های مکرر در کلاس ها و نشست های جمعی از جمله ویژگی های بارز رفتاری و شخصیتی غالب افراد نابینا می باشد (افروز، 1381).
3- افسردگی و نابینایی، تطابق با نابینایی و چگونگی پذیرش آنها از سوی اجتماع فشلر روانی فراوانی را بر شخص نابینا وارد می کند که می تواند سلامت روانی آنها را خدشه دار کند. اکثر کردم برداشت های غلطی از فلسفه نابینایی دارند. همین نگرش تطابق فرد نابینا با اجتماع دشوار می کند. پرفسور کافمن معتقد است علت اینکه افراد بیش از هر معلولیت دیگیری از نابینایی و روبرو شدن با افراد نابینا واهمه دارند، این است که به برقراری ارتباط اولیه با آنها خود را دچار سردرگمی می بینند. زیرا مردم قبل از استفاده از شیوه بیان در برقراری ارتباط به ازای نگاهشان از افراد نابینا پاسخی دریافت نمی کنند. این عدم ارتباط اغلب واکنش های نامطلوبی را در نابینایان بر می انگیزاند. حالت افسردگی می تواند در افراد مستعد ایجاد نگرانی کند و از آنجایی که افسردگی معمولا به دنبال تجارب ناراحت کننده به وجود می آید. بنابراین افراد نابینا به علت وجود نقصی در خود احتمالا مستعد ابتلا به افسردگی هستند. اتکا به دیگران از عواملی است که باعث اضطراب و افسردگی در نابینایان می شود و میزان این اضطراب در دختران نابینا بیش از پسران نابینا است. همچنین زندگی در محیط هایی غیر از محیط گرم خانواده همچون موسسات شبانه که نمی توانند محیط مناسبی برای رفع فشارهای درونی فرد نابینا باشند سبب می شود شخص نابینا به فردی افسرده و بدبین تبدیل شود.
4- انزوا و کناره گیری در جامعه نابینایان اثرات بسیار منفی در رابطه بینا و نابینا به جا می گذارد. هر اندازه که نابینا خود را از جامعه بینایان دورتر کند، جامعه نابینایان نسبت به او بیگانه تر می شود و تدریجا این شکاف به جایی می رسد که نابینا خود را در جامعه ای کاملا جدا از مردم می پندارد.
فرد نابینا پیری و تنهایی خود را دائم در نظر مجسم می کند. بیم از تنهایی لحظهای او را ترک نمی کند. به ویژه اگر نابینا از جنس مونث باشد. نابینایی در نگرانی و و فشارهای ناشی از این اتکاء به سر می برد و نهایتا مضطرب و افسرده می شود. میزان این افسردگی و اضطراب در میان دختران نابینا بیش از پسران نابینا است. کاتسفور در همین زمینه می افزاید از جمله فشارهایی که باعث ناسازگاری با مشکل روحی در افراد نابینا می شود، رفتار جامعه نسبت به دختر و پسر نابیناست در حقیقت این عکس العمل جامعه نسبت به شخص نابیناست که سازگاری یا عدم سازگاری را در او تعیین می کند (مارتین، هربرت، ترجمه مهرداد فیروزبخت، روانشناسی بالینی کودک) (نلسون، ریتاویکس وایزرائیل، الن سی، ترجمه م.تقی منشی طوسی، اختلال های رفتاری کودک).
علی رغم تمامی مشقت ها، روشن دلان از جمله گروهی از معلولان هستند که همواره در جامعه مشارکت دارند. و همه روزه شاهد حضور آنها در اکثر عرصه های فرهنگی، اجتماعیريال سیاسی و حتی اقتصادی هستیم. یک نابینا توانایی هایی دارد که ممکن است یک بینا نداشته باشد. شاید هم یک نابینا چون از نعمت بینایی محروم بوده است سعی کرده است با توانایی های دیگری که خدا در اختیار او قرار داده است این کمبود را جبران کند. در صورتی که یک بینا احتیاجی به قوی کردن و استفاده از بعضی از استعدادها و نعمت های درونش پیدا نکرده است.
توانمندی های نابینایان
توانمندی های شناختی
در تحقیقی که در سال 1390 انجام شد تحت عنوان بررسی و مقایسه استعدادهای چندگانه گاردنر در دانش آموزان پسر نابینا و بینا انجام شد؛ نشان داد که میان دانش آموزان نابینا و بینا در هیچ کدام از استعدادهای چندگانه تفاوت معناداری در همه زمینه ها وجود ندارد. فقط در آیتم هوش وجودی (هستی گرایانه) و موسیقی بالاتر و در هوش فضایی پایین تر هستند. افراد نابینا با وجود نداشتن بینایی قادرند این توانایی را از طریق دیگر حواس جبران کنند. گاردنر 8 گونه استعداد را مقوله بندی کرده است: استعداد دیداری-فضایی، منطقی-ریاضی، کلامی-زبانی، موسیقایی، بدنی-جنبشی، بین فردی، درون فردی، طبیعت گرا. البته در یکی از آثار خود استعداد وجودی یا هستی گرایانه را به نظریه خود افزود. نتایج حاصل از تحقیقات نشان داد که افراد نابینا، محرومیت های ناشیاز نابینایی را از طریق دیگر حواس جبران می کنند. تحقیقات متعددی در دسترس است که در نابینایان مادرزادی قشر پس سری پردازش شنوایی و لامسه انجام می دهد. (پادروند، حافظ، شریفی درآمدی، پرویز و همکاران، بررسی و مقایسه استعدادهای چندگانه گاردنر در دانش آموزان پس نابینا و بینا، سال 90-91).
بنابر نظریه جبران حسی اگر یکی از گذرگاه های حسی مثل حس بینایی قطع شود، حواس دیگر به طور خودکار قوی تر و نیرومند تر خواهند شد. بنابر این اعتقاد افراد نابینا ظرفیتی بیشتر برای شنیدن و بویایی و به خاطرسپاری دارند (شریفی درآمدی، 1376).
توانایی های هوشی
ورن در سال 1984 ادبیات تحول هوشی مربوط به کودکان نابینا را مرور کرد و گزارش کرد که کودکان نابینا در برخی حوزه ها با کودکان بینای هم سن و سال متفاوت هستند. این حوزه ها طیفی از درک مفاهیم یا دانش کلی درباره جهان را شامل می شود (هاردمن و همکاران، 1990 به نقل از میلانی فر، 1376).
ساموئل پی هیز در اثر کلاسیک خود تحت عنوان مشارکت ها در روانشناسی نابینایی 3 نکته ی مهم را گزارش می دهد:
1- نابینایی به خودی خود به هوش کمتر نمی انجامد. تعدادی از کودکان نابینا که بهره هوشی آنها به مدت چند سال پایین بود، به مراتب هوش آنها به سرعت افزایش یافت.
2- در وحله دوم نتوانسته است نکته ای به زیان دانش آموزان نابینا به خصوص در رابطه با هوش کلامی آنها پیدا کرد.
3- ارتباطی بین آغاز ابتلا و بهره هوشی وجود ندارد.
به طور کلی، اغلب پژوهش ها حکایت از این دارد که افراد نابینا از لحاظ بهره هوشی اختلاف های فاحشی با افراد بینا ندارند (شریفی درآمدی، 1376).
تفاوت های هوشی موجود در بین افراد بینا و نابینا اغلب ممکن است به عوامل خارجی نظیر محیط های خانوادگی نامطلوب، معلولیت های بدنی و یا عصب شناختی مربوط می باشد (بیسچوف، 1989، به نقل از شریفی درآمدی، 1376).
در تحقیقی با عنوان مقایسه کارایی شناختی مردان نابینای اکتسابی در زندگی روزانه و همتای بینا انجام شد (مطالعه مقطعی مقایسه ای در 92 جانباز نابینای دو چشم و 113 فرد همتا) نتایج نشان داد که بین کارایی نابیناییان و همتایان بینا در کارکردهای شناختی شروع فعالیت، انعطاف پذیری، احتیاط، توجه، حافظه، عواطف، تکانشگری، تهاجم و کارکردهای اجتماعی تفاوت معناداری وجود ندارد. ولی نابینایان در برنامه ریزی و هوشیاری کارایی بالاتری نسبت به همتایان بینا دارند. و البته این موضوع را می توان به کم بودن محرک های محیطی مزاحم برای آنها دانست. همدلی نیز در نابینایان به دلیل وابستگی به دیگران تقویت می گردد (نجاتی، وحید، 1390).
حافظه فوق العاده
از آنجایی که فرد نابینا به طور مداوم و بی وقفه از راهکارهای حافظه ای برای به خاطر آوردن امور استفاده می کنند، لذا این تمرین کردن آنها را کامل می کند و به همین ترتیب، خود نابینا برای انجام کارهای خود از مهارت های حافظه ای بسیار عالی بهرمند می شوند.
یادگیری زبان دوم
در پژوهشی که در سال 1384 انجام شد، تحت عنوان تاثیر آموزش تلفیقی بر یادگیری زبان انگلیسی، نتایج نشان داد که آموزش زبان به نابینایان با روش تلفیقی و در کنار دانش آموزان عادی مناسب تر است. و این افراد با بهرمندی از روش های مناسب و تعامل اجتماعی و زبانی با افراد عادی بهتر عمل می کنند (گرامی، محمدرضا. تاثیر آموزش تلفیقی بر یادگیری زبان انگلیسی دانش آموزان نابینا، 1384).
توانمندی نابینایان در حفظ قرآن
نابینایان از مهارت های حافظه ای بالا برخوردارند. حافظه تصویری افراد نابینا خلوت تر از افراد بینا است و به همین دلیل تمرکز بیش تری می توانند داشته باشد.
مشاهیر ایرانی نابینا
رودکی: یکی از مشاهیر بزرگ ایران در عرصه فرهنگ و هنر، رودکی، شاعر معروف عخد سامانیان در 260 هجری بود که از بدو تولد نابینا بود و از 8 سالگی به ترانه سرایی پرداخت. او چنگ را به خوبی می نواخت و آوازی خوش و دلپذیر داشت. در کودکی قرآن را حفظ کرد و به آموختن موسیقی همت گماشت. آثار کلیله و دمنه، منظوم و دیوان اشعارش می توان اشاره کرد.
شوریده شیرازی: فصیح الملک شیرازی، متخلص به شوریده در شیراز به دنیا آمد و در 7 سالگی بر اثر بیماری آبله چشمانش را از دست داد. چون در کودکی بهترین اعضای خانواده اش را از دست داد بسیار افسرده و شوریده حال بود و به همین دلیل تخلص خود را شوریده اختیار کرد. از آثارش کلیات دیوانی است در حدود 1500 بیت شعر
دکتر محمد خزائلی: در سال 1292، در اراک متولد شد. و در 18 ماهگی بر اثر ابتلا به بیماری آبله بینایی خود را از دست داد. او به لطف داشتن حافظه قوی درسهایش را یاد می گرفت. در سال 1336، در رشته علوم قضایی از دانشگاه تهران درجه دکتری گرفت و به زبان های عربی، فرانسه، انگلیسی تسلط کامل داشت. او بنیان گذار اولین آموزشگاه شبانه در ایران بود. کتاب احکام قرآن، شرج گلستان و شرح بوستان، خودآموز حکمت مشاء و دهها کتاب دیگر در زمینه های مختلف از وی به جای مانده است. وی در سال 1353 در سن 62 سالگی چشم از جهان فرو بست.
استاد محمد رضا نامنی: در سال 1323 در تهران به دنیا آمد. شاگرد دکتر خزائلی بود. وی برای گذراندن یک دوره تخصصی آموزش کودکان نابینا به امریکا عزیمت نمود. و سال ها نماینده ایران و عضو انجمن بین المللی نابینایان بود. اولین کتابخانه گویا را در وزارت آموزش و پرورش بنیان گذاری کرد. و در سال 1380 چشم از جهان فرو بست.
علی صابری: متولد 1352 در تهران است. او وکیل پایه یک دادگستری و گران ترین وکیل ایران که پرونده هموفیلی ها را به سرانجام رساند. سال 81 از طرف کانون هموفیلی ایران در جریان پرونده هموفیلی ها قرار گرفت که مربوط به 2500 بیمار هموفیلی بود که به خاطر استفاده از فرآورده های آلوده که توسط سازمان انتقال خون و وزارت بهداشت به آنها انتقال داده شده بود به بیماری ایدز و هپاتیت مبتلا شده بودند. بعد از 23 ماه پرونده را جایی رساند که وزارت بهداشت و سازمان انتقال خون موظف به پرداخت قرامت به آنها شد.
مشاهیر نابینا در جهان
هومر: هومر کهن ترین و نامدارترین حماسه سرای یونانی است. وی نابینا بوده و شاید نخستین شاعر نابینا در تاریخ باشد. هومر در قرن 7 قبل از میلاد می زیسته است و آنچه از وی در دست است مجموعه افسانه ها و داستان هایی است که به دست اشخاص مختلف گردآمده اند. از آثار او دو منظومه بزرگ حماسی، یکی به نام ایلیاد و دیگری اودیسه است که از شاهکارهای ادبیات حماسی جهان به شمار می روند.
لوئی بریل: نخستین مبتکر و ابداع کننده خط ویژه نابینایان که آن را به شیوه علمی قابل آموزش ارائه کرد.
هلن کلر: هلن کلر داستان کودکی است که در سن 18 ماهگی بر اثر مخملک بینایی و شنوایی و گویایی خود را از دست داد و به تدریج به فردی با ذکاوت و پر احساس مبدل گشت. و توانست به خواندن و نوشتن مبادرت ورزد و به عنوان سمبل پیروزی بر ناملایمات، جایگاه ارزنده ای را در زمان خود و دوره های بعد از آن کسب کند. از آثار او می توان به داستان زندگی من، دنیایی که من در آن زندگی می کنم، آواز دیوار سنگی اشاره کرد. در حقیقت موفقیت های هلن کلر مدیون هوش دانایی، پشت کا این معلم جوان بود (نامنی، محمد رضا و همکاران. تحول روانی آموزش و توانبخشی نابینایان، 1381)
آن سالیوان: آن سالیوان ابداع کننده شیوه سخن گفتن با نابینایان و ناشنوایان در سال 1866 در شهر اسپرینگ متولد شد. در اوایل زندگی بر اثر بیماری از هردو چشم نابینا شد.
عالی بود مقاله خیلی بردم خورد موفق باشید