طرحواره وابستگی، بی کفایتی Dependence

در این مقاله از جعبه ابزار ذهنی به بررسی کامل طرحواره وابستگی، بی کفایتی می پردازیم. اما قبل از مطالعه مقاله اگر قصد دارید طرحواره های خود را بشناسید حتما از تست طرحواره آنلاین استفاده کنید.


در روانشناسی و علوم شناختی، طرحواره الگوی تفکر یا رفتاری را توصیف می کند که دسته بندی اطلاعات و روابط بین آنها را سازماندهی می کند. در واقع طرحواره ها خوشه ها و ارتباط بین مفاهیم هستند که به مرور زمان در افراد شکل میگیرد و جهان بینی افراد را تعیین می کند و مفاهیم و اطلاعات بعدی در این طرحواره ها جای می گیرند. همچنین می توان آن را به عنوان یک ساختار ذهنی از ایده های از پیش تعیین شده، چارچوبی که برخی از جنبه های جهان را نشان می دهد، یا یک سیستم سازماندهی و درک اطلاعات جدید توصیف کرد. طرحواره ها بر توجه و جذب دانش جدید تأثیر می گذارد: افراد بیشتر به چیزهایی توجه می کنند که با طرح آنها جور است، در حالی که تناقضات طرح را به عنوان استثناء دوباره تفسیر می کنند یا آنها را برازش می دهند. طرحواره ها تمایل دارند بدون تغییر باقی بمانند، حتی در مواجهه با اطلاعات متناقض. طرحواره ها می توانند در درک جهان و محیط در حال تغییر سریع کمک کنند. در واقع این طرحواره ها به طرعت عمل ما در تفسیرهای مختلف کمک می کند و البته که ممکن است گاهی طرحواره های ناسازگاری در ما شکل بگیرند که کارکرد واقعی ما را بگیرند.

تعریف طرحواره از دیدگاه یونگ

جفری یانگ یانگ (1990، 1999) فرض کرد که برخی از طرحواره ها، به ویژه طرحواره هایی که عمدتاً در نتیجه تجربیات بد و ناخوشایند دوران کودکی ایجاد می شوند، ممکن است در مرکز اختلالات شخصیت، مشکلات خفیف تر شخصیتی و بسیاری از اختلالات مزمن محور I باشد. قبل از اینکه به توضیح طرحواره های ناسازگار اولیه بپردازیم، ابتدا به تعریف و چارچوب بندی مفهوم طرحواره می پردازیم.

تعریف بازنگری شده و جامع ما از طرحواره ناسازگار اولیه این است:

طرحواره یک موضوع یا الگوی گسترده و فراگیر شامل خاطرات، احساسات، شناخت ها و برداشت های جسمانی است، در مورد خود و روابط خود با دیگران که در دوران کودکی یا نوجوانی ایجاد شده است و در طول زندگی فرد ادامه دارد و به میزان قابل توجهی ناکارآمد است.

به طور خلاصه، طرحواره های ناسازگار اولیه از الگوهای شناختی که در اوایل رشد ما شروع می شوند و در طول زندگی تکرار می شوند، ایجاد می شود. توجه داشته باشید که طبق این تعریف، رفتار یک فرد جزء طرحواره ها نیست، بلکه به عنوان پاسخی به طرحواره است و توسط طرحواره ها هدایت می شود.

نکاتی مهم در رابطه با طرحواره ها

  • طرح واره ها ابعاد مختلف زندگی افراد را تحت تاثیر قرار می دهند. و در طول زمان از کودکی تا نوجوانی و تا بزرگسالی افراد ادامه دارد و در روابط افراد با دیگران و هیجانات و احساسات آنها تاثیر گذار است.
  • همه طرحواره ها مبتنی بر ضربه یا بدرفتاری دوران کودکی نیستند. در واقع، یک فرد می تواند طرحواره وابستگی / عدم صلاحیت را توسعه دهد. بدون تجربه حتی یک مورد از آسیب های دوران کودکی.
  • طرحواره های ناسازگار اولیه برای بقا می جنگند. همانطور که قبلاً اشاره کردیم، این نتیجه تلاش انسان برای ثبات است. طرح واره ها رفتار پیش فرض ما هستن. و بسیار برای ما راحت است که طبق طرحواره رفتار کنیم و تغییر آنها در ابتدا دشوار است. افراد به طرحواره ها طرحواره ها به عنوان حقایق پیشینی نگاه می کنند، و بنابراین این طرحواره ها بر پردازش تجربیات بعدی تأثیر می گذارند.
  • طرحواره ها در اوایل کودکی یا نوجوانی به عنوان نمایشی مبتنی بر واقعیت از محیط کودک آغاز می شوند. تجربه ما این است که طرحواره های افراد به طور دقیق لحن محیط اولیه خود را منعکس می کند. به عنوان مثال، اگر فردی به ما بگوید که خانواده اش سرد بوده و در جوانی بی محبت است، معمولاً درست می گوید.
  • طرحواره های ناسازگار اولیه و روش های ناسازگارانه ای که در آن افراد یاد می گیرند که چگونه با آنها کنار بیایند، اغلب زمینه ساز علائم مزمن محور I بالینی، مانند اضطراب، افسردگی، سوء مصرف مواد و اختلالات روان تنی هستند.
  • طرحواره ها یک طیف هستند، به این معنی که شدت و فراگیری آنها متفاوت است. هرچه طرحواره شدیدتر باشد، تعداد موقعیت هایی که آن را فعال می کند بیشتر است. بنابراین، برای مثال، اگر فردی از سمت هر دو والد خود انتقادهای مکرری را تجربه کند، ​​پس تماس آن فرد با هر کسی احتمالا این طرحواره را فعال خواهد کرد.
  • طرحواره های هم مثبت هستند و هم منفی، تمرکز ما از نظر بالینی تقریباً بر روی طرحواره های ناسازگار است، بنابراین با طرحواره های مثبت فعلا کاری نداریم.

ریشه طرحواره ها کجاست؟ از کجا شکل می گیرند؟

نیازهای عاطفی اساسی

دیدگاه اصلی این است که طرحواره ها از نیازهای عاطفی اصلی برآورده نشده در دوران کودکی ناشی می شوند. پنج نیاز اساسی عاطفی برای انسان ها در دوران کودکی موارد زیر هستند.

  1. دلبستگی ایمن به دیگران (شامل ایمنی، ثبات، پرورش، و پذیرش)
  2.  خودمختاری، شایستگی و احساس هویت
  3. آزادی بیان نیازها و احساسات معتبر
  4. خودانگیختگی و بازی
  5. محدودیت های واقع بینانه و کنترل خود

ما معتقدیم که این نیازها جهانی هستند. هرچند همه افراد این نیازها را دارند، اما برخی از افراد نیازهای قوی تری نسبت به دیگران دارند. از لحاظ روانی فرد سالم کسی است که بتواند با این احساسات سازگار باشد. تعامل بین خلق و خوی ذاتی کودک و محیط اولیه منجر به ناامیدی و عدم ارضای این نیازهای اساسی می شود. هدف از طرحواره درمانی کمک به افراد برای یافتن سازگاری است.

تجربیات اولیه زندگی

تجربیات ناخوشایند دوران کودکی منشاء اولیه طرحواره های ناسازگار است. طرحواره هایی که به طور معمول زودتر ایجاد می شوند، قوی ترین هستند و معمولا هم در بستر خانواده شکل می گیرند. خانواده پویایی تمام دنیای اولیه کودک است. وقتی مراجعین، خود را در موقعیت های بالغی می بینند که سازگاری اولیه آنها را فعال می کند، طرحواره ها و رفتار آنها، نمایشی از دوران کودکی آنها است.

با این حال، طرحواره هایی که بعداً توسعه یافته اند عموماً چندان فراگیر و قدرتمند نیستند (مانند انزوای اجتماعی). ما چهار نوع تجربیات اولیه زندگی را مشاهده کرده ایم که به ایجاد طرحواره ها کمک می کند.

خلق و خو و هیجانات

عواملی غیر از محیط اولیه کودکی نیز نقش عمده ای در ایجاد طرحواره های ناسازگار ایفا می کنند. خلق و خوی کودک در توسعه طرحواره ها اهمیت ویژه ای دارد. همانطور که بسیاری از والدین به زودی متوجه می شوند، هر کودک دارای ویژگی های منحصر به فرد است و تفاوت های فردی در این سطح هم خود را نشان می دهد. در واقع این عامل را “شخصیت” یا خلق و خوی می نامیم. برخی از کودکان تحریک پذیر، برخی خجالتی تر و برخی تهاجمی تر هستند.

طرحواره وابستگی، بی کفایتی Dependence

طرحواره وابستگی، بی کفایتی Dependence

چنین افرادی نمی‌توانند مسئولیت‌های روزمره‌ خود را انجام دهند و به شدت دنبال این هستند که کسی آن‌ها را راهنمایی کند و یا کمک کند که کارهایشان را انجام دهند.

در این طرحواره اعتقاد بر این است که فرد قادر به انجام وظایف روزمره خود به عنوان یک فرد شایسته نیست و بدون کمک قابل توجه دیگران حالت های درماندگی را نشان می دهد.

شعار این طرحواره: “به تنهایی نمی توانم گلیم خودم را از آب بیرون بکشم.”

این بیماران، خودشان را افرادی درمانده و کودک وار نشان میدهند. آنها احساس می کنند توانایی مراقبت از خودشان را ندارند، در زندگی بسیار درمانده اند و خود را در مقابله با مشکلات، بی کفایت می بینند.

این طرح واره دو بعد دارد: بعد اول، بی کفایتی است: چنین بیمارانی، اعتمادی به تصمیم ها و قضاوتهای زندگی روزمرهٔ خود ندارند. آنها از این که به تنهایی تغییر کنند، می ترسند و به شدت از تغییر، نفرت دارند. آنها نمی توانند کارهای جدید را خودشان به صورت تنهایی انجام دهند و معتقدند به کسی نیاز دارند تا به انها نشان دهد که چه کارکنند. چنین بیمارانی احساس می کنند، مانند کودکان کم سن وسال، برای زنده نگهداشتن خود به والدین نیازمندند و بدون کمک آنها ممکن است بمیرند.

در شکل افراطی این طرح واره، بیماران معتقدند نمی توانند برای خودشان، غذا، لباس و سرپناهی فراهم .کنند، مسافرت بروند یا کارهای سادهٔ زندگی روزمره را انجام دهند دومین بعد، یعنی وابستگی به دنبال بعد اول پدید می آید.

از آن جائی که این بیماران نمی توانند به تنهایی از پس کارهایشان برآیند، تنها هدف آنها، پیدا کردن افرادی است که به آنها وابسته شوند. افرادی که برای مراقبت از خودشان پیدا میکنند، معمولاً والدین یا جانشین والدین نظیر همسر، همسالان، دوستان، سرپرستاران شغلی یا درمانگران هستند.

این افراد به عنوان نماد والدین به شمار می روند که یا هرکاری برای آنها انجام می دهند یا این که در کار جدید، قدم به قدم به آنها می گویند چه کار کنند.

ایده اصلی آنها این است: من بی کفایتم، پس باید به دیگران وابسته شوم”.

رفتارهای معمول افراد با طرحواره وابستگی

  • کمک خواهی از دیگران،
  • پرس و جوی مداوم راجع به نحوه انجام کارهای جدید،
  • اطمینان طلبی مداوم راجع به تصمیم ها،
  • ناتوانی در تنهایی سفر کردن،
  • ناتوانی در مدیریت مالی،
  • کنار گذاشتن کارها

خودداری از پذیرش مسؤولیت های اضافی (مانند ارتقاء شغلی) و اجتناب از قبول وظایف جدید.
اغلب اوقات، ناتوانی در رانندگی به عنوان استعاره‌ای برای این طرحواره به کار می رود. افرادی که طرح واره وابستگی ابی کفایتی دارند، اغلب از رانندگی به تنهایی میترسند و از این کار اجتناب میکنند؛ زیرا معتقدند ممکن است در حین رانندگی گم شوند، ماشین آنها خراب شود و نتوانند آن را درست کنند. گاهی اوقات ممکن است حوادث غیرمترقبه‌ای پیش بیاید و آنها ندانند چگونه باید با این حادثه کنار بیایند. آنها نمیتوانند خودشان مشکلاتشان را حل کنند، لذا به کسی نیاز دارند که راه حلی به آنها ارائه دهد یا مشکلاتشان را حل کند.

این بیماران معمولا با هدف دستیابی به استقلال و کفایت، برای درمان مراجعه نمیکنند، بلکه به دنبال یک داروی جادویی می گردند و یا میخواهند متخصصی پیدا کنند که به آنها بگوید چه کار کنند.

مشکلات چنین بیمارانی معمولا در قالب علائم محور آ مثل اضطراب، اجتناب هراس گونه یا مشکلات جسمی ناشی از استرس بروز می یابند. آنها ممکن است به دلیل ترس از ترک همسر یا نماد والدینی که کنترلگر، محروم کننده و بدرفتار هستند، افسرده شوند؛ زیرا معتقدند بدون کمک آنها شبیه هستند که طرح وارهٔ وابستگی/بی کفایتی را در ذهن آنها شکل داده اند.

معمولاً هدف این بیماران، رفع سریع علائم اسست و تمایلی به تغییر احساس اصلی خود در مورد وابستگی و بی کفایتی ندارد. درصد کمی از بیماران که طرح وارهٔ وابستگی /بی کفایتی دارند با مستقل نمایی، سعی در جبران افراطی این طرح واره دارند. هرچند آنها در باطن، احساس بی کفایتی می کنند، ولی سعی می کنند هرکاری را خودشان انجام دهند.

آنها برای انجام کار به هیچ کس اعتماد ندارند و حتی در موقعیت هایی که وابستگی یک پدیدهٔ طبیعی است، سعی می کنند به دیگران وابسته نشوند. این بیماران مانند کودکانی که هنوز به حد کافی رشد نکرده اند و مجبورند خیلی سریع رشد کنند، کارهایشان را خودشان به تنهایی انجام می دهند، اما با این حال، اضطراب زیادی را تحمل می کنند. آنها کارها را خودشان به عهده تصمیم بگیرند و ممکن است گاهی اوقات تصمیم های خوبی اتخاذ کنند، اما در درون خود همیشه این احساس را دارند که نمی توانند این کارها را با موفقیت به سر منزل مقصود برسانند.

 اهداف درمان

 هدف درمان، افزایش حس کفایت بیمار و کاهش وابستگی او به دیگران است. برای افزایش حس کفایت بیمار، معمولا هم “آموزش اعتماد به نفس لازم است و هم “مهارت آموزی. کاهش وابستگی بیمار مستلزم تلاش او برای انجام کارها به تنهایی است. وضعیت مطلوب، این است که بیماران از وابستگی ناسالم خود به دیگران دست بردارند.

کنار گذاشتن وابستگی، کلید موفقیت درمان است. درمانگر باید بیماران را به سمت این اهداف سوق دهد: کمک خواهی از دیگران را قطع کنند، وظایفشان را خودشان انجام دهند، اشتباهات خود را درحین یادگیری کارها بپذیرند، پشتکار نشان دهند تا موفق شوند و به خودشان ثابت کنند که میتوانند برای مشکلات خود، راه حل ارائه دهند. بیماران از طریق کوشش و خطا، یاد میگیرند که به جای بی اعتنایی به قضاوتها و حدسهای خود، به آنها اعتماد کنند.

راهبردهای مهم درمانی

 معمولا تکنیکهای شناختی-رفتاری، مهم ترین نقش را در ارتباط با بهبود این طرحواره به عهده دارند. هدف این تکنیک ها، کمک به بیماران برای تغییر شناختواره ها، مهارت آموزی و رویارویی تدریجی برای تصمیم گیری و عملکرد مستقلانه است.

راهبردهای شناختی به بیماران کمک میکنند تا دیدگاه شان را تغییر دهند، زیرا آنها معتقدند برای انجام کارهایشان احتیاج به کمک مداوم از سوی دیگران دارند.
تکنیکهای شناختی معمولا عبارتند از:
کارت آموزشی، برقراری گفتگو بین جنبه سالم و جنبه طرح واره، حل مسئله برای تصمیم گیری و چالش با افکار منفی.

  • درمانگر، دیدگاه بیمار مبنی بر این که برای دستیابی به زندگی لذت بخش، وابستگی به دیگران را ضروری می شمرد، مورد سؤال قرار می دهد.
    وابستگی مفرط به دیگران، هزینه هایی دارد مانند ناتوانی در خودگردانی و ابراز عقیده که درمانگر و بیمار می توانند با کمک یکدیگر، این مسئله را روشن کنند.
    استفاده از راهبردهای شناختی برای افزایش انگیزهٔ بیماران، لازم و ضروری است، زیرا بیماران برای غلبه بر این طرح واره مجبورند، اضطراب زیادی تحمل کنند.
  • درمانگر می تواند برای کاهش آشفتگی تکنیکهای آرامش آموزی، مراقبه و سایر روشهای کاهش اضطراب را آموزش دهد.
    همانطور که گفته شد، تکنیکهای تجربی، در ارتباط با این طرح واره از اهمیت کمتری برخوردارند. هرزمان که لازم باشد می توان بیماران را در تصویر ذهنی ای که از والدین حمایتگر و ضعیف ساز خود ساخته اند، رویاروسازی کرد، مانند وقتی که والدین بیماران با آنها به گونهای رفتار کردهاند که باعث عصبانیت شان شده اند. با این وجود، بیمارانی که این طرح واره را دارند، اغلب ازدست والدین خود عصبانی نمی شوند. به دلیل این که والدین تلاش می کنند به آنها کمک کنند، لذا وادار کردن این بیماران به تخلیهٔ خشم، خیلی مشکل است. با این حال، حتی اگر والدین نیت خوبی داشته باشند، کاری که انجام می دهند به حس استقلال و کفایت بیمار لطمه میزند. از آن جائی که والدین این بیماران، بیشتر تصمیم ها را می گیرند، بنابراین بیماران نسبت به قضاوت های خود اعتماد چندانی ندارند.
    از سوی دیگر از آن جائی که والدین این بیماران، اغلب کارهای آنها را انجام می دهند، درنتیجه چنین بیمارانی نمی توانند در سیر رشد خود، مهارت های زندگی را یاد بگیرند.
  • درمانگر با استفاده از تکنیکهای تصویرسازی ذهنی در جلسات درمان، به بیمار کمک میکند تا موقعیت های دوران کودکی را که در شکل گیری طرح واره نقش داشتهاند به یاد آورد. بیمار به عنوان یک فرد بزرگسال سالم، وارد تصویر ذهنی می شود تا به کودک بی کفایت کمک میکند که با مشکلات خود مقابله کرده و آنها را حل کند. وقتی بیمار نمی تواند یک پاسخ سالم ارائه دهد، درمانگر به عنوان یک کمک یار، وارد صحنه میشود و به بیمار کمک میکند.
    درمانگر درحین تکنیکهای تصویرسازی ذهنی به بیمار کمک میکند موقعیت های فعلی را تجسم کند که نیازمند بروز مهارتهای زندگی اند. بیمار به عنوان بزرگسال سالم، دوباره وارد تصویر ذهنی می شود و به کودک بی کفایت کمک میکند.
    بسیاری از بیمارانی که این طرح واره را دارند در حین تصویرسازی ذهنی، خود را به صورت یک کودک کم سن وسال تجسم می کنند). بزرگسال سالم به کودک میگوید: “میدانم شما سن وسال کمی دارند و دلواپسید که تصمیم بگیرید، اما مجبور نیستید خودتان به تنهایی تصمیم بگیرید من به شما کمک می کنم. سن و سالی از من گذشته و از زندگی تجارب خوبی یاد گرفتم و می توانم به شما کمک کنم. حتی اگر در این شرایط نتوانید تصمیم بگیرید، من می توانم تصمیم بگیرم و خودم کارها را انجام دهم”.
  • تکنیکهای رفتاری به بیمار کمک میکنند تا بر اجتناب خود از عملکرد مستقل غلبه کند. این امر برای موفقیت درمان، ضروری است. اگر بیماران رفتارهایشان را تغییر ندهند، نمیتوانند شواهد کافی عليه طرحواره جمع آوری کنند. به دلیل این که اجتناب، ترس شرطی شده را تداوم میبخشد، بیماران نمی توانند طرح واره را بهبود ببخشند، مگر این که خود را با موقعیتهای اضطراب انگیز روبرو کنند. درمانگران به بیماران کمک میکنند برای انجام وظایف روزمره خود یک سری تکالیف خانگی را به صورت تدریجی طرح ریزی کنند. شروع این فرآیند باید با آسان ترین تکلیف در سلسله مراتب همراه باشد تا بتواند بیمار را در انجام این وظایف به عنوان تکالیف خانگی کمک کند.
  • درمانگران می توانند تمرینهای رفتاری را با بیمار در حین جلسات درمان برای کمک به او به منظور کسب آمادگی برای انجام تکالیف خانگی اجرا کنند. بیماران سعی میکنند از طریق تصویرسازی ذهنی یا ایفای نقش موفقیت آمیز، تکالیف و مشکلات خودشان را حل کنند. بیماران باید در صورت انجام موفقیت آمیز تکالیف خانگی به خودشان پاداش بدهند. این امر نتایج مفید و مثمرثمری به دنبال خواهد داشت. تکنیکهای کنترل اضطراب مانند کارت آموزشی، تمرین تنفس، آرامش آموزی و پاسخدهی منطقی می توانند به بیمار در تحمل اضطراب ناشی از عملکرد مستقل کمک کنند.
  •  گاهی اوقات، درمانگر، اعضای خانواده بیمار را به دلیل ممانعت آنان از مستقل شدن بیمار، وارد طرح درمان می کند. این مسئله بویژه وقتی حائز اهمیت است که بیمار با این افراد زندگی می کند. اعضای خانواده می توانند نقش مهمی در ایجاد مشکل و نیز بهبود طرح واره داشته باشند. اگر بیمار بتواند به تنهایی با مشکلات ناشی از زندگی با اعضای خانواده کنار بیاید، ملاقات آنها با درمانگر لزومی ندارد. با این حال، مسئله ای که بیشتر اتفاق میافتد این است که بیمار نمی تواند از رفتارهای اعضای خانواده که طرح وارهٔ او را تقویت می کنند، جلوگیری کند. در چنین شرایطی درمانگر باید مداخله ای جدی برای این پدیده درنظر بگیرد.

نکته مهم در رابطهٔ درمانی، جلوگیری از تلاش مستمر بیماران برای پذیرش نقش وابستگی به درمانگر است. درعوض، درمانگر بیماران را تشویق می کند که خودشان تصمیم بگیرند و هرجا که لازم بود به آنها کمک میکند. همچنین درمانگر باید این نکته را به خاطر داشته باشد که هروقت بیماران با تلاش خود در کارشان پیشرفتی کردند، آنها را تشویق کند.

وابستگی و خشم

اگرچه شما از تغییر، وحشت دارید و سخت در مقابل تغییر، مقاومت می کنید و این مقاومت، حس امنیت را برای شما به دنبال خواهد داشت، اما باز هم احساس می کنید که در تلهٔ افتاده اید. این جنبه منفی تله زندگی وابستگی است. بهایی که در قبال این تله می پردازید، همین است.
آنها برای اینکه وابستگی شان را حفظ کنند دست به کارهایی میزنند که در نوع خودش جالب است: زیر چتر سلطه و حمایت دیگران قرار میگیرند، به دیگران اجازه می دهند از ایشان سوءاستفاده کنند، خودشان را از خیلی مواهب محروم می کنند. با استفاده از هزاران شگرد سعی میکنند فردی را که به او وابسته شدهاند در کنار خودشان نگه دارند. احتمالاً شما در رابطه با اعضای خانواده، دوستان، نامزد یا فرزندان تان، نقش آدمی مطیع و زیردست را پذیرفته اید.
بی تردید ایفای نقش زیردست و مطیع باعث خشم شما می شود (اگرچه شما ممکن است از این خشم آگاه نباشید). اگرچه سخت مایل هستید از فردی که به او وابسته شده اید اطمینان و امنیت بگیرید، اما از دست او سخت دلخور هستید و معمولا جرأت ندارید خشم خود را به طور سالم بروز دهید چون این کار ممکن است آن فرد را رنجیده خاطر کند و باعث دوری او از شما شود. همان پدیده ای که شما به شدت از آن می ترسید. جنبهٔ تاریک تلهٔ زندگی وابستگی این است که دست و ذهن شما در نقش یک فرد وابسته، بسته شده است.

مراحل استقلال یابی

 1- برقراری پایگاه ایمن

 2- حرکت از این پایگاه ایمنی به سمت خودمختاری

 اگر هر کدام از این دو مرحله از دست بروند، ممکن است در ذهن فرد تله زندگی وابستگی نقش ببندد.

اگر پایگاه ایمنی نداشته باشید پس به احتمال زیاد برای شما خیلی سخت است که به سمت خود مختاری حرکت کنید. همیشه اشتیاق دارید که در حالت وابستگی بمانید. به عنوان مثال کریستین می گفت: “من احساس میکنم که مثل بچه ها رفتار می کنم اگرچه سنم بالا رفته است، اما انگار شخصیتم همان شخصیت بچگی است. اگر هم احساس لیاقت و با کفایتی میکنید این احساس واقعی نیست و هر لحظه منتظرید که این لیاقت ساختگی و تصنعی از هم بپاشید.

والدین علاوه بر اینکه باید برای فرزندان خود پایگاه ایمنی ایجاد کنند باید به تدریج به فرزندان شان اجازه بدهند که به سمت خود مختاری گام بردارند. والدین نباید در کمک کردن به بچه هایشان دچار افراط و تفریط شوند تا بچه ها به سلامتی از این مرحله بگذرند. تعادل در کمک به بچه ها، مسیر رشد آنها را به سمت خود مختاری تسهیل میکند.
اگر والدین از کمک زیاد، خودداری کنند و بگذارند فرزندانشان در حد سن خود با چالشهایی دست و پنجه نرم کنند، از شکل گیری تله زندگی وابستگی در ذهن فرزندان شان اجتناب کرده اند. اگر والدین در حد معمول به بچه ها کمک کنند نیز مسیر رشد آنها هموار خواهد شد. اما والدین بیش از حد حمایتگر و والدین بی توجه باعث می شوند سر راه رشد فرزندان، سنگ بزرگ وابستگی انداخته شود.

مطلوب ترین حالت ممکن این است که والدین به فرزندان آزادی بدهند تا دنیا را بشناسند و هروقت فرزندان کمک خواستند از والدینشان کمک بگیرند. اگر والدین بتوانند در مواقع لزوم به فرزندان کمک کنند این اطمینان خاطر را در فرزندان ایجاد میکنند که به توانایی های خودشان برای موفق شدن اعتماد پیدا کنند. والدین با حمایت و ایجاد محیطی امن، اعتماد به نفس ما را رشد می دهند. این اعتماد به نفس سالم می تواند پایهای برای تصمیمگیری، خطر پذیری و مسئولیت پذیری فراهم کند.

والدینی که نتوانستهاند نیازهای طبیعی وابستگی (نیازهای مربوط به مرحله برقراری پایگاه ایمنی) را به خوبی برآورده سازند یا والدینی که رفتاری استقلال طلبانه طبیعی فرزندان شان (نیازهای مربوط به مرحله گذر از پایگاه ایمنی به سمت خود مختاری را سرکوب کردهاند، باعث شکلگیری تله زندگی وابستگی می شوند. از زمانی که کودکان شروع به ایستادن و راه رفتن میکنند نیاز به استقلال طلبی آنها مجال بروز پیدا می کند. اگر والدین تحمل این رفتارهای استقلال طلبانه را داشته باشند فرزندانشان را به مسیر وابستگی بیمارگونه هدایت میکنند.

ریشه های تحولی حمایت افراطی

 حمایت های افراطی والدین به عنوان ریشه تحولی وابستگی فرزندان

  •  والدین سخت حمایت گرند و خیلی به سن شما توجه نمیکنند. شما در هر سنی که باشید آنها با شما چنان رفتار میکنند که انگار بچه ای کم سن و سال هستید.
  •  والدین به جای شما تصمیم میگیرند.
  •  والدین مراقب تمام جزئیات زندگی شما هستند. در مراقبت از شما چنان افراط میکنند که شما هیچگاه یاد نمیگیرید از خودتان مواظبت کنید.
  •  والدین تکالیف درسی شما را انجام می دهند.
  •  والدین به شما هیچگونه مسئولیتی نمی دهند یا چنان با شما رفتار میکنند که آب در دلتان تکان نمی خورد و اصلا به زحمت نمی افتید.
  •  به ندرت از والدین خود جدا می شوید و هیچگاه حس نمی کنید آدم مستقلی هستید.
  •  والدین عقاید و نظرات شما را مسخره میکنند و توانایی شما را برای انجام وظایف و تکالیف روزمره به مسخره میگیرند و انتقاد میکنند.
  •  زمانی که شما وظایف جدیدی بر عهده میگیرید، والدین با نصیحت و امر و نهی زیاد، موی دماغ شما می شوند.
  •  والدین در خانه چنان شرایط راحتی را برای شما ایجاد میکنند که تا زمانی که خانه را ترک نکرده اید با ناکامی و سختی مواجه نمی شوید.
  •  والدین ترسوی شما مدام درباره خطرات زندگی به شما هشدار و اخطار می دهند.

ریشه های تحولی وابستگی در حمایت تفریطی (حمایت اندک)

 حمایت اندک والدین به عنوان ریشه تحولی وابستگی فرزندان

  •  والدین نتوانسته اند به شما درست کمک کنند یا راهنمایی خودشان را از شما دريغ داشته اند.
  •  مجبور بودید به تنهایی تصمیم هایی بگیرید که فراتر از شرایط سنی شما بودند.
  •  مجبور بودید در خانواده تان مثل آدم بزرگسال رفتار کنید با وجود اینکه بچه بودید.
  •  از شما انتظار می رفت که بعضی کارها را انجام بدهید، یا بعضی مطالب را بدانید در صورتی که دانستن این مطالب و توانایی انجام این کارها، فراتر از عقل و درک شما بودند.

علائم خطر در همسر یا نامزد

  • همسرتان عین پدر و مادر تان است: قوی و حمایتگر.
  • به نظر میرسد که همسرتان از مراقبت از شما لذت می برد و با شما طوری رفتار می کند که انگار بچه هستید.
  • شما به قضاوت های نامزد تان بیشتر از قضاوت های خودتان اعتماد دارید. بنابراین او بسیاری ازتصمیم ها را می گیرد.
  • همسرتان زمام تمام امور زندگی را در دست میگیرد و شما در کنار او احساس می کنید در حاشیه قرار گرفته اید.
  • همه کارهای مربوط به خانه را او می گرداند و مدیریت کاملاً بر عهدهٔ اوست.
  • او از علایق، سلیقه ها و کفایت شما در انجام وظایف روزمره، سخت انتقاد می کند.
  • وقتی که مسئولیت ها یا کار جدیدی بر عهده می گیرید همیشه نظر او را می خواهید حتی اگر او در این حوزه هیچ تجربه، دانش و مهارتی نداشته باشد.
  • همسرتان چنان بر زندگی سیطره دارد و چنان امور زندگی را در قبضه گرفته است که شما عملاً در زندگی هیچ کاره هستید.
  • همسرتان از چنان اعتماد به نفسی برخوردار است که آثار هیچ گونه نگرانی و آسیب پذیری در کارهایش دیده نمی شود و همیشه نشان میدهد که فردی قدرتمند و توانمند است.

نشانه های تله زندگی وابستگی در شغل و روابط صمیمی

  • شما همیشه به دنبال فردی قوی تر و عاقل تر هستید تا در مسایل شغلی دست شما را بگیرد.
  • موفقیتهای شغلی تان را دست کم میگیرید و عیبها و اشتباهات شغلی تان را بزرگنمایی میکنید.
  • از پذیرش چالش های شغلی جدید اجتناب میکنید.
  • تصمیم گیریها را به همسرتان واگذار میکنید.
  • تصمیم گیریهای مالی مربوط به شغل را به همسرتان واگذار می کنید.
  • شما انگار ستاره دنباله دار همسر یا والدین تان هستید.
  • شما در مقایسه با همسالان تان به والدین خود خیلی وابسته هستید.
  • از تنهایی می ترسید و از تنها مسافرت رفتن خودداری میکنید.
  • نگرانیها و ترسها دست از سر شما برنمی دارند.
  • در بسیاری از حوزههای زندگی که نیازمند به کارگیری مهارتهای چاره گشایی هستند، عملا هیچ کاری از دست نان برنمی آید.
  • در هیچ دورهای از زندگی تان، تنها زندگی نکرده اید.

مراحل تغيير تله زندگی وابستگی

  • ریشه های تحولی وابستگی در دوران کودکی تان را درک کنید. بی کفایتی و وابستگی کودک درون را تجربه کنید.
  • موقعیت ها، وظایف، مسئولیتها و تصمیمهایی را بنویسید که در زندگی روزمره برای شما چالش آفرین هستند و برای انجام این وظایف، ورود به موقعیتها و پذیرش مسئولیت ها و اتخاذ تصمیم ها به کمک یا نظر دیگران، وابسته هستید.
  • چالشها، تغییرات با دل نگرانی هایی را بنویسید که به دلیل ترس، از آنها اجتناب میکنید.
  • به گونهای نظام مند به خودتان را مجبور کنید که وظایف روزمره را بدون کمک دیگران انجام بدهید و تصمیم ها را بدون کمک طلبی اتخاذ کنید. چالشهایی را که از آنها اجتناب میکنید، بر عهده بگیرید. در ابتدا از وظایف و تکالیف آسان و راحت شروع کنید.
  • زمانی که در انجام و بر عهده گرفتن مسئولیتها موفق شدند به خودتان امتیاز بدهید. پاداش دهی به خود را دست کم نگیرید. اگر در انجام مسئولیتها شکست خوردید، کارها را رها نکنید و مأیوس نشوید. دست از طلب بر ندارید تا به هدف خود برسید.
  • روابط گذشته خود را بررسی کنید و الگوهای وابستگی تکراری را مشخص سازید. علائم گرفتار شدن در تله زندگی را بنویسید تا به دام آنها نیفتید.
  • از ارتباط با نامزد قوی، مستقل و سخت حمایتگر، خودداری کنید، ولو اینکه این فرد در شما کشش و جذابیت زیادی ایجاد کند.
  • اگر نامزد شما براساس اصل مساوات و احترام متقابل با شما رفتار میکند و به شما فرصت مسئولیت پذیری و نظر دهی میدهد، این فرصتها را از دست ندهید.
  • اگر همسر یا رئیس یا همکارتان به شما کمک لازم را نمیکنند، زبان به شکایت باز نکنید. اصرار ورزید که از جانب این افراد راهنمایی بگیرید یا توقع نداشته باشید خیال شما را جمع کنند.
  • در حوزه شغلی به تدریج چالشها یا مسئولیتهای جدیدی بپذیرید، و به تدریج آنها را انجام دهید.
  • اگر شما در زمره افراد مستقل نما هستید، از نیازتان برای کمک خواهی آگاه باشید. از دیگران کمک بگیرید. مسئولیت های فراتر از توان را نپذیرید. از اضطراب خود به عنوان علامت استفاده کنید تا بدانید که چقدر باید مسئولیت بر عهده بگیرید.

در روابط عاطفی و دوستی به صورت زیر هستند (سبک مقابله ای)

تسلیم: دنبال همسر و یا دوستان بسیار کمک‌کننده هستند.

اجتناب: تصمیمات را به عقب می‌اندازند و مسئولیت مهمی در زندگی بر عهده نمی‌گیرند.

جبران افراطی: با این که نیاز به دیگران دارند ولی بسیار وانمود می‌کنند که به کسی نیاز ندراند.

امتیاز 4 (1 مشارکت)
مطالب مرتبط
نظر دهید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.