مشکل خیال پردازی ناسازگار

خیال پردازی خوب است اما تا زمانی که بهنجار باشد. خیال پردازی بیش از حد و به صورت ناسازگار می‌تواند مشکلاتی را به همراه داشته باشد. خیال پردازی حد و اندازه‌ای دارد و تنها در صورتی مفید است که در راستای رشد و پیشرفت فردی باشد. داشتن رویا و یا به قول بعضی‌ها خیال‌پردازی، یکی از مکانیسم‌های دفاعی بدن ما است که اگر به جا و درست استفاده شود، مفید و کارآمد خواهد بود. اما اگر نادرست استفاده شود و با عملکرد عادی زندگی ما تداخل پیدا کند، می‌تواند مخرب باشد. همانند مواقعی که گریه می‌کنیم یا خشمگین می‌شویم و یا دچار هر هیجان دیگری می‌شویم، رویا داشتن نیز یک مکانیسم هیجان‌مدار است. افرادی که بتوانند در زندگی خود خیال پردازی ناسازگار را کنترل کنند و آن را به طور درست و بهینه به کار گیرند، موفق خواهند بود.

وقتی کودک هستیم، خیال پردازی‌های ما غیرمنطقی هستند اما به سمت نوجوانی و جوانی که پیش می‌ر‌ویم، خیال پردازی‌هایمان حالت منطقی‌تر به خود می‌گیرد. در این مرحله، افرادی که قادر به مدیریت خیال پردازی بیش از حد خود هستند، می‌توانند از آن برای پیشرفت و تحقق اهدافشان استفاده کنند. به عنوان مثال، تخیل و رویا پردازی ژول ورن نقطه شروعی برای ایجاد تحول و پیشرفت‌های بزرگ شد.

در دو حالت باید با یک روانشناس مشورت کنید:

  • زمانی که شدت و دفعات خیال پردازی ناسازگار کودک زیاد بشود، به طوری که در خانه، مهمانی، هنگام بازی با همسالان یا هر جای دیگر دائم هذیان گویی کند.
  • زمانی که در سنین مدرسه همچنان در دنیای خیالی خود سیر کند و مرز واقعیت و خیال را متوجه نباشد. برای مثال، همبازی خیالی‌اش را با خود به مدرسه ببرد و هنگام درس با او حرف بزند و متوجه نباشد که در اطرافش چه می‌گذرد.

این گونه خیال پردازی بیش از حد و ناسازگار می‌تواند ناشی از مشکلات خانوادگی، کمبودهای عاطفی، اضطراب و دیگر عوامل باشد. این مسائل کودک را از دنیای واقعی بیزار می‌کند و به صورت افراطی به دنیای خیالی می‌کشاند. برطرف کردن این مشکلات می‌تواند از بروز خیال پردازی ناسازگار و افراطی در کودکان پیشگیری نماید.

تخیل بیش از حد چیست؟

افرادی که تخیل بیش از حد فعال دارند، بخش بزرگی از وقت خود را در دنیایی که خود خلق کرده‌اند، می‌گذرانند. این افراد دارای تخیلات غنی و زنده، تجربیات حسی شدید و توانایی قوی در معنا بخشیدن به این تصاویر و احساسات هستند. آنها معمولاً قصه‌گوها و نقش‌آفرینان خوبی هستند و می‌توانند در رویاهای خود غرق شوند. با این حال، خیال پردازی بیش از حد یا تخیل بیش از حد ممکن است حواس آنها را از زندگی واقعی منحرف کند و پیامدهایی برای سلامت روانی داشته باشد.

هنگامی که خیال پردازی تبدیل به اختلال می شود

افرادی که دارای تخیلات بیش از حد فعال هستند، ممکن است به عنوان افراد دارای رویاپردازی ناسازگار یا FPP طبقه‌بندی شوند. با این حال، هیچ یک از این شرایط در راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی، ویرایش پنجم (DSM-5) شناسایی نشده است.

رویا و خیال پردازی

رویا و خیال پردازی یک احساس روانی است و دو نوع دارد:

  • رویای آگاهانه
  • رویای ناخودآگاه

رویای آگاهانه

رویا و خیال پردازی آگاهانه یک وضعیت خلق کردنی تصوری در یک فرد است که بیانگر خواسته‌ها و یا اهداف وی می‌باشد. برخی اوقات خیال پردازی بیش از حد می‌تواند بسیار بعید باشد و برخی ممکن است کاملاً واقع‌بینانه باشند.

خیال پردازی‌ها می‌توانند طبیعت جنسی نیز داشته باشند.

معنای دیگر خیال پردازی، چیزهایی است که واقعی نیستند، و هیچیک از حواس پنج‌گانه آنها را درک نمی‌کند، اما در تصور واقعی می‌نمایند. در زندگی روزمره، اغلب افراد افکار خود را با یک سری رویاهایی همراه می‌کنند که آرزو دارند و یا مایل به انجام آنها بوده‌اند. به عنوان مثال: به جای تلاش واقعی در نزدیکی به دوستان و یا کسب موفقیت، تصور می‌کنند که موفق و محبوب هستند.

هنگامی که رویا و خیال پردازی افراطی شود، می‌تواند بیانگر یک صفت از اختلال شخصیت خودشیفتگی باشد. قطعاً کسی که زیاد خیال پردازی می‌کند، هیچ دوست نزدیکی ندارد.

مزایای رویا و خیال پردازی

  • رویا و خیال پردازی می‌تواند سودمند باشد و جنبه جبرانی آرزوها، بهبود دهنده و کوچک شمردن گرفتاری‌ها و گریز از مشکلات داشته باشد. همچنین رویاها می‌توانند در هنر، ادبیات، خلاقیت و نوآوری مؤثر باشند.
  • رویا و خیال پردازی می‌تواند یک مکانیسم دفاعی باشد. مردان و زنان نمی‌توانند براحتی از گذران زندگی رضایت داشته باشند، اما به سادگی می‌توانند به تحقق آرزوهای خیالی خود بپردازند.
  • خیال پردازی‌ها ممکن است یک منبع با ارزش باشند. این رویاها می‌توانند علاقه و انگیزه را بالا ببرند. هنرمند می‌تواند رویا و خیال پردازی خود را به آفرینش‌های هنری تبدیل کند.

هنگامی که خیال پردازی تبدیل به اختلال می شود

رویای ناخودآگاهانه / حرف زدن با خود و خیال پردازی

رابطه کودک در حال رشد با جهان داخلی خود می‌تواند شامل رویای ناخودآگاهانه باشد. این نوع فعالیت و بازی در داخل شخص به عنوان رویای ناخودآگاه شناخته شده است. این رویاها اغلب بسیار خشن و تهاجمی‌اند و متفاوت از رویاها یا خیال پردازی آگاهانه می‌باشند.

ناخودآگاه یعنی ساختن رویای ارتباط با اشیاء و موضوعات. در این حالت، افراد ممکن است در دنیای خیالی خود غرق شوند و با خود حرف بزنند، که این نوع از خیال پردازی می‌تواند در برخی مواقع به شکل مضر و ناسازگار بروز پیدا کند.

  • رویای ناخودآگاهانه یک تفکر بنیادی و ذاتی است.
  • به عنوان بازنمود ذهنی از غرایز فردی عمل می‌کند.
  • معادل روانی مکانیسم دفاعی ذهن است.

رویاهای ناخودآگاهانه و خیال پردازی‌های بیش از حد اعمال نفوذ مداوم در طول زندگی دارند، هم در افراد نرمال و هم در افرادی که مشکلات روانی دارند. تفاوت در نوع دروغ گفتن و توهمات غالب در هر شخصیت خاص ناشی از این است که چگونه افراد می‌توانند مرز بین واقعیت و خیال را تشخیص دهند و خیال پردازی ناسازگار ممکن است منجر به اختلالات روانی شود.

رویاپردازی ناسازگار و نابهنجار / خیال پردازی بیش از حد

رویا پردازی ناسازگار (یا خیالبافی ناهنجار) و یا به زبان انگلیسی Maladaptive Daydreaming، به گونه ای از رویا پردازی گفته می شود که شخص به صورت افراطی آن را انجام می دهد و عموما تا چند دقیقه ی اول، خود به طور کامل متوجه انجام این کار نیست. علاوه بر این، در رویا پردازی ناسازگار، شخص دقیقه ها و گاهی ساعت ها از کار خود دست کشیده و به رویا پردازی و ساخت سناریوهای مختلف در ذهن خود می پردازد.

کتاب خواندن، تماشای فیلم، یا سر رفتن حوصله می توانند عوامل شروع کننده این گونه رویا پردازی باشند. به این شکل که شخص در حین خواندن کتاب، ایده ای به ذهنش می رسد که ناگهان غرق در تفکر درباره ی آن می شود. دقایقی بعد، خود را در حال ساختن داستان ها و سناریوها و همچنین در حال صحبت درباره آن موضوع می بیند. گاهی از موضوع اولیه نیز رد شده و به موضوعات دیگر می رسد.

گفته می شود که این گونه رویا پردازان، معمولا به صورت ناخودآگاه، برای فرار از واقعیات زندگی و یا پنهان کردن ضعف خود در بخشی از زندگی اقدام به این گونه رویا پردازی می کنند. برخی پزشکان نیز از این رویا پردازی افراطی، برای افرادی که دچار افسردگی یا اضطراب اجتماعی هستند، استقبال می کنند.

رویاپردازی ناسازگار و نابهنجار / خیال پردازی بیش از حد

رویاپردازی ناسازگار (یا خیالبافی ناهنجار) که در زبان انگلیسی به آن Maladaptive Daydreaming گفته می‌شود، به گونه‌ای از رویا پردازی اطلاق می‌شود که فرد به صورت افراطی آن را انجام می‌دهد. افراد مبتلا به خیال پردازی بیش از حد معمولاً در ابتدا متوجه این کار نمی‌شوند و برای دقایق و گاهی ساعت‌ها از کارهای روزمره خود دست کشیده و درگیر ساخت سناریوهای مختلف در ذهن خود می‌شوند.

عوامل مختلفی مانند کتاب خواندن، تماشای فیلم یا حتی سر رفتن حوصله می‌توانند باعث شروع این نوع رویا پردازی ناسازگار شوند. برای مثال، هنگامی که فرد در حین خواندن کتاب به ایده‌ای برخورد می‌کند و ناگهان غرق در تفکر می‌شود. دقایقی بعد خود را در حال ساختن داستان‌ها و سناریوها و گاهی صحبت درباره آنها می‌بیند.

به گفته برخی پزشکان، افراد مبتلا به خیال پردازی ناسازگار ممکن است به طور ناخودآگاه برای فرار از واقعیات زندگی و یا پنهان کردن ضعف‌های خود در بخشی از زندگی به این رویا پردازی‌ها روی آورند. این نوع رویا پردازی افراطی به خصوص در افرادی که دچار افسردگی یا اضطراب اجتماعی هستند، ممکن است به عنوان یک مکانیسم دفاعی به کار آید.

خیال پردازی بیش از حد معمولاً از دوران کودکی شروع می‌شود، زمانی که کودک به دلیل تنهایی و کمبود دوستان زیاد، شروع به خیال پردازی ناهنجار می‌کند. این رویا پردازی‌ها اغلب پس از ورود به مدرسه و پیدا کردن دوستان جدید کاهش می‌یابند. اما اگر کودک در مدرسه نتواند ارتباط اجتماعی کامل برقرار کند، ممکن است این رفتار ادامه پیدا کند و حتی به دوران بزرگسالی کشیده شود.

افرادی که دچار رویا پردازی ناسازگار هستند، به صورت وسواسی به جزئیات سناریوها و شخصیت‌های ذهنی خود اهمیت می‌دهند و آنها را تا حد امکان مشابه به واقعیت می‌سازند. این افراد گاهی خصوصیات این شخصیت‌ها را چندین بار مرور می‌کنند و به قدری دقیق هستند که می‌توان از این الگوها برای نوشتن رمان‌ها یا داستان‌های کامل استفاده کرد.

رویا پردازی ناسازگار یا خیالبافی ناهنجار جزو مشکلات روانی شناخته نمی‌شود و بسیاری از پزشکان و روانشناسان از وجود آن بی‌خبر هستند. این نوع رویا پردازی ممکن است با رفتارهایی مانند راه رفتن سریع در اتاق یا حرکات دست همراه باشد. همچنین ابراز احساسات از طریق تغییرات چهره مانند گریه، خنده، لبخند یا حتی صحبت کردن با صدای بلند نیز رایج است.

افرادی که دچار خیال پردازی ناهنجار هستند، کاملاً از تفاوت خیالات خود و واقعیت آگاهند و هیچ‌گاه این دو را با یکدیگر اشتباه نمی‌گیرند. حتی اگر یک اتفاق در واقعیت افتاده باشد و سپس فرد درباره آن داستانی در ذهن خود ساخته باشد، قادر است نسخه واقعی و نسخه ساختگی را از هم تفکیک کند.

یکی از مشکلات عمده افرادی که رویا پردازی ناسازگار دارند، مشکل در خواب رفتن است. زیرا آنها گاهی اوقات ساعت‌ها به طور ناخودآگاه در حین خواب به رویا پردازی بیش از حد مشغول می‌شوند. این افراد اغلب از کسانی هستند که کارهای خود را به تعویق می‌اندازند.

تکیه بر فانتزی یا رویاپردازی به عنوان فرار

هنگامی که خیال پردازی تبدیل به اختلال می شود

کیس رویاپرداز: من از اختلال شخصیت اجتنابی و همچنین افسردگی / عزت نفس پایین رنج می برم، و در چند سال گذشته روشی که من با آن برخورد کرده ام استفاده از رویاپردازی است. این کار با گهگاه تصور کردن خودم به عنوان یک فرد متفاوت و رویاپردازی درباره قرار گرفتن در موقعیت‌های مثبت شروع شد، اما در طول سال‌ها خیال‌پردازی‌ها جزئی‌تر شده‌اند، و شخصی که تصور می‌کنم نام/زندگی/و غیره کاملاً متفاوتی دارد. کار به جایی رسیده است که من هر روز این تخیلات را تصور می کنم و اگر خودم را مانند این شخص تصور نکنم، در خواب مشکل دارم. من کاملاً آگاه هستم که همه چیز فانتزی است، اما درجه ای که به آن تکیه کرده ام مرا می ترساند و هرگز در مورد کسی با این نوع مشکل نشنیده ام. من می ترسم در مورد آن با یک درمانگر صحبت کنم زیرا از اینکه او در مورد من چه فکری می کند می ترسم.

متخصص: من خیلی تحت تاثیر شما هستم! اول از همه، با وجود ترس از قضاوت شدن، گام بسیار شجاعانه ای را برداشته اید که در مورد سؤال خود بنویسید. دوم، به نظر می رسد که رویا و خیال پردازی به عنوان یک رفتار بسیار سازگارانه عمل کرده است – شما توانسته اید با فرار در تخیل خود، از افسردگی و عزت نفس پایین رهایی پیدا کنید. متأسفانه، به نظر می رسد که این استراتژی مقابله ای زندگی خود را به خود گرفته است و تا حدودی مانعی برای عملکرد شما در زندگی روزمره شده است.

از برخی جهات، آنچه شما توصیف می کنید کاملاً بی شباهت به نحوه ایجاد مسائل مربوط به سوء مصرف مواد نیست – شخصی در ناراحتی است، به دنبال تسکین در الکل یا مواد مخدر برای فرار از ناراحتی است و در نهایت به این ماده وابسته می شود. تا حدی که با زندگی او تداخل دارد. با این حال، یک تفاوت اساسی بین آنچه که شما توصیف می کنید و سوء مصرف مواد این است که به احتمال زیاد ارزش واقعی چیزی که برای فرار از آن استفاده می کنید وجود دارد. اکثر افراد موفق سفر خود را به سمت موفقیت با تصور آن آغاز می کنند – آنها در مورد موفقیت خود رویا می بینند و سپس شروع به ایجاد اهدافی می کنند (و برای رسیدن به آنها کار می کنند) که آنها را به سمت رویای خود سوق می دهد. من گمان می کنم که زندگی ای که در تخیل خود ایجاد کرده اید به زندگی ای که می خواهید نزدیک تر از زندگی واقعی و فعلی شما باشد. اگر نظر من درست باشد، پس منطقی است که هر کاری که می توانید انجام دهید تا به سمت زندگی که برای خود تصور کرده اید حرکت کنید.

با توجه به مبارزه با افسردگی و عزت نفس، ممکن است فکر کنید: گفتن آسان تر از انجام دادن! این مطمئناً درست است، اما به این معنا نیست که غیرممکن است زندگی نزدیک‌تر به آنچه تصور می‌کنید داشته باشید. این به سادگی به این معنی است که برای رفع افسردگی و عزت نفس نیاز به درمان دارید. در حال حاضر، این مسائل ممکن است تمام چیزی باشد که شما را از تلاش برای تحقق زندگی فانتزی خود باز می دارد.

این من را به ترس شما از افشای دنیای فانتزی خود به یک درمانگر می رساند. اولاً، هیچ شرمی در زندگی خیالی که شما ایجاد کرده اید وجود ندارد. در واقع، من معتقدم که در نهایت به عنوان یک نقشه راه عمل خواهد کرد تا شما را به زندگی ای که در مورد آن آرزو می کردید، سوق دهد. با این حال، اگر هنوز در مورد به اشتراک گذاشتن این دنیا با یک درمانگر احساس اضطراب می کنید، بدانید که لازم نیست در جلسه اول، دوم یا حتی سوم این کار را انجام دهید. در واقع، می‌توانم بگویم اگر افشای آن چنان اضطراب‌آور است که شما را از جستجوی درمان باز می‌دارد، آن را افشا نکنید تا زمانی که مطمئن نشده‌اید که یک رابطه درمانی قابل اعتماد با یک درمانگر دارید. گاهی اوقات زمانی که افراد قبل از ایجاد یک اتحاد کاری واقعاً قوی، موارد زیادی را فاش می‌کنند، به میزان غیرقابل تحملی احساس آسیب‌پذیری و آسیب‌پذیری می‌کنند و درمان را پیش از موعد ترک می‌کنند.

پیدا کردن تراپیست

شما می توانید با پیدا کردن یک درمانگر که فکر می کنید می تواند مناسب شما باشد و راه اندازی یک جلسه اولیه از این امر جلوگیری کنید. حتی ممکن است یک جلسه اولیه را با چند درمانگر مختلف ترتیب دهید و ببینید با چه کسی بیشتر احساس راحتی می کنید. هنگامی که باور کردید که یک مسابقه خوب دارید، روی ایجاد یک رابطه درمانی قوی کار کنید و زمانی که احساس آمادگی کردید، در مورد زندگی فانتزی خود صحبت کنید. همانطور که مسائل مربوط به افسردگی و عزت نفس شروع به حل شدن می کنند و شما در مورد فانتزی های خود صحبت می کنید، ممکن است متوجه شوید که همین خیال پردازی ها به نقشه راه شما تبدیل می شوند و درمانگر شما به عنوان یک راهنمای حمایتی در حین دنبال کردن نقشه به سمت رویاهای خود عمل می کند.

چگونه رویاپردازی بیش از حد خود را متوقف کنم؟

از آنجایی که FPP و رویاپردازی ناسازگار اختلال رسمی نیستند، هیچ روش رسمی خاصی برای درمان آنها وجود ندارد. با این حال، اگر متوجه شدید که تخیل بیش از حد شما در زندگی اختلال ایجاد می‌کند و باعث ناراحتی شما می‌شود، می‌توانید نکات زیر را امتحان کنید:

محرک‌های خود را شناسایی کنید

مشخص کنید چه زمانی شروع به رویاپردازی می‌کنید. آیا این کار در شب قبل از خواب، هنگام رانندگی یا در مکان‌های خاص دیگری رخ می‌دهد؟ سعی کنید زمان کمتری را در فضاهایی بگذرانید که به خیال پردازی بیش از حد منجر می‌شوند. برای پرت کردن حواس خود می‌توانید به پادکست یا کتاب صوتی آموزشی گوش دهید.

یک سرگرمی خارجی پیدا کنید که از آن لذت می‌برید

یک سرگرمی انتخاب کنید که از خلاقیت شما استفاده کند. برای مثال، نوشتن داستانی که بتوانید هر روز روی آن کار کنید، کمک می‌کند تا از هدیه داستان‌سرایی خود بهره ببرید. پیوستن به گروه‌های آنلاین داستان‌نویسی می‌تواند به شما کمک کند تا خلاقیت خود را با دیگران به اشتراک بگذارید.

برنامه شلوغ‌تری داشته باشید

اگر به دلیل داشتن وقت آزاد زیاد دچار خیال پردازی بیش از حد می‌شوید، برنامه‌ریزی برای فعالیت‌های بیرونی که شما را درگیر دنیای واقعی می‌کند، می‌تواند کمک‌کننده باشد. به عنوان مثال، مطالعه یک کتاب غیرداستانی یا تماشای یک مستند می‌تواند ذهن شما را از رویا پردازی ناسازگار دور کند.

تمرین ذهن آگاهی

تمرین ذهن آگاهی را در نظر بگیرید. این کار به شما کمک می‌کند که آگاهی خود را بر لحظه حال متمرکز کنید و در عین حال به آرامی احساسات، افکار و احساسات بدنی خود را تأیید و پذیرش کنید.

با یک دوست تماس بگیرید

گذراندن وقت با دیگران می‌تواند به شما کمک کند تا از دنیای خیالی خود بیرون بیایید. سعی کنید در روزهای آزاد خود جلسات اجتماعی بیشتری برنامه‌ریزی کنید و با دوستان خود تماس بگیرید یا برای شام بیرون بروید.

برای درمان رویاپردازی روان‌درمانی را امتحان کنید

اگر خودتان نتواسته‌اید فانتزی‌ها و خیال پردازی بیش از حد خود را کاهش دهید، مراجعه به یک درمانگر می‌تواند به شما کمک کند تا مهارت‌هایی برای حضور بیشتر در دنیای واقعی بیاموزید.

دارو برای خیال پردازی هم جوابگو است!

مطالعات نشان داده‌اند که دارویی مانند فلووکسامین، که برای درمان OCD استفاده می‌شود، می‌تواند در کاهش علائم رویا پردازی ناسازگار مؤثر باشد. مشورت با متخصص مراقبت‌های بهداشتی برای بررسی این گزینه می‌تواند مفید باشد.

شفقت به خود را تمرین کنید

افرادی که مستعد خیال پردازی ناهنجار هستند، ممکن است هنگام احساس از دست دادن کنترل بر این فانتزی‌ها، به خود سخت بگیرند. مهم است که با خود ملایم باشید و جنبه‌های مثبت این ویژگی‌ها را در نظر بگیرید. احتمالاً شما فردی خلاق و داستان‌نویس هستید.

توقف خیال پردازی بیش از حد می‌تواند چالش‌برانگیز باشد. به خود یادآوری کنید که انسان هستید و همیشه نمی‌توانید طبق برنامه پیش بروید. با تمرکز بر ایجاد انعطاف‌پذیری در خود و جشن گرفتن پیشرفت‌های کوچک، می‌توانید شروع به ایجاد عشق به خود کنید.

منابع:

  • Matrial C, et al. (2018). Fantasy proneness correlates with the intensity of near-death experience.
    https://www.frontiersin.org/articles/10.3389/fpsyt.2018.00190/full
  • Merckelbach H, et al. (2021). Empirical research on fantasy proneness and its correlates 2000–2018: a meta-analysis.
    https://www.haraldmerckelbach.nl/artikelen_engels/2021/Empirical%20Research%20On%20Fantasy%20Proneness%202000-2018.pdf
  • Pietkiewicz IJ, et al. (2018). Maladaptive daydreaming as a new form of behavioral addiction.
    https://akjournals.com/view/journals/2006/7/3/article-p838.xml
  • Sanchez-Bernardos ML, et al. (2015). Fantasy proneness and personality profiles.
    https://www.researchgate.net/publication/278848814_Fantasy_proneness_and_personality_profiles
  • Schupak C, et al. (2019). Excessive daydreaming: A case history and discussion of mind wandering and high fantasy proneness.
    https://www.sciencedirect.com/science/article/abs/pii/S1053810008001384?via%3Dihub
  • Soffer-Dudek N, et al. (2018). Trapped in a daydream: Daily elevations in maladaptive daydreaming are associated with daily psychopathological symptoms.
    https://www.ncbi.nlm.nih.gov/pmc/articles/PMC5962718/
  • Somer E. (2002). Maladaptive daydreaming: A qualitative inquiry.
    https://somer.co.il/articles/2002Malaptdaydr.contemp.psych.pdf

298 دیدگاه دربارهٔ «مشکل خیال پردازی ناسازگار»

  1. فاطمه

    سلام بچه ها من 15 سالمه این خیال پردازی ها فقط بخاطر کمبودمون تو زندگیه
    من الان همین مشکلات شمارو دارم دوساله درگیرشم ولی خب بخاطر کمبودمه که خیال پردازی میکنم
    سعی کنید اون کمبودو برطرف کنید
    مال من که برطرف نمیشه هیچوقت😞

  2. سلام من ۱۷ سالمه از کودکی خیالبافی میکنم داستانهای از خود میسازم وقتی میخوام کتاب بخونم تو دستم میگیرم ولی میرم تو خیالات متوجه ک میشم میبینم تقریبا ۳ ساعت گذشته، نتونستم تو رشته ی مورد علاقه ام کامیاب بشم بی وقفه راه میرم اشخاصی ک تو ذهنم هست منو خیلی دوس دارن در واقعیت دوستی صمیمی ندارم ولی تو رویام یه دوست خیلی خوب دارم ک منو خیلی دوست داره تو دانشگاه مورد علاقه ام درس میخونم من ساعتها باهاشونم با هم حرف میزنیم میخندیم گاهی ناراحتم میکنن گریه میکنم میرقصیم غذا میخـوریم بیرون میریم، خیلی خوب درکم میکنن دوسم دارن تو واقعیت همشون کنارمه وقتی ناراحت میشم منو تو آغوش میگیرن ….. داداشم منو دیوونه میگه، میگه از دنیای عجیبت بیرون بیا میگه جات تو دیووونه خونه ست…
    ولی من از خیال بافی دست بردار نیستم چون دوس دارم، گاهی اوقات به خود میگم همش دروغه آسیه وجود نداره ولی چند دقیقه بعد دوباره رویا پردازی میکنم میگم واقعیته دنیایی تو همین جاست چون این جا همه دوست دارن
    تا حالا فک میکردم من هیچ مشکلی ندارم ولی الان فهمیدم کمن مشکل دارم مریضم مریض😔😔😔 اخه چیکار کنم رویا پردازی رو دوس دارم چون اونای ک تو خیالاتمه همیشه کنارمه منو کمک میکنن دوسم دارن درکم میکنن من چیکار کنم؟ لطفا یکی بگه چیکار کنم؟

  3. سلام
    موضوعی که ما بهش میگیم خیال پردازی ، سالها قبل توسط فلاسفه به عنوان یه قوه تو نفس انسان شناخته شده!
    کار قوه خیال متضاد تفکر هست….
    پس چاره چیه؟
    ۱. تفکر هدفمند به جای رها سازی خیال.
    همین هست که یک دقیقه تفکر معادل ۷۰ سال عبادت پاداش داره.
    حالا دلیل رها شدن قوه خیال همه ما چیه؟
    اینکه خوراک مشوش به ذهنمون میخورونیم.
    گوشی دستمون میگیریم و از مطلب علمی میریم به ادبی از دیزاین خونه به عکس تفریحات بلاگرها و …‌ آخرش گوشی رو میبندیم و یه مطلب هم یاد نگرفتیم! یا اطلاعت پراکنده و بدرنخور داریم .چرا؟؟؟ چون ذهن ما ساخته شده که متمرکز کار کنه نه مشتت.
    خب چیکار کنیم؟
    ۲. خارج شدم از شبکه های مجازی تا حد امکان.
    حتی فلاسفه توصیه به مطالعه متمرکز بر یک موضوع رو داشتن تا قوه خیال تحت کنترل در بیاد. بعد کم کم موضوعات رو گسترش بدیم.
    ۳. مطالعه متمرکز.
    یه موضوع دیگه که پیشنهاد اهل فن هست برمیگرده به اینکه عادت کنیم عیوب خودمون رو ببینیم و خوبی های دیگران رو. اگه دقت کنید ساعتها میشینیم و در مورد عیوب دیگران خیالپردازی میکنیم. این عادت رو کنار بگذارید و به حسابرسی اعمال خودتون متمرکز بشید بسیار کمک کننده هست.
    ۴. دیدن خوبی دیگران و عیوب خودمون.
    نمیدونم چقدر پایبندی مذهبی دارید ولی راه حل بعدی خیلی کمک کننده هست.
    ۵. قرائت یا گوش دادن به قرآن به جای موسیقی.
    ۶.حتما دفتر برنامه ریزی یا بولت ژورنال داشته باش تا ذهنت دسته بندی شده کار کنه.
    ۷. عادت به عقب انداختن کارها رو ترک کن و کار رو در اولین فرصت تموم کن حتی اگه اتو زدن یه لباس باشه. میدونی چرا؟ چون کارهای عقب افتاده پروندشون تو ذهنت بازه و بخش زیادی از خودآگاهت رو اشغال کرده و نمیگذاره متمرکز شی و تفکر دقیق داشته باشی. و در آخر:
    ۸. همونطور که بالاتر دوستان گفتن ذهن آگاهی رو حتما تمرین کنید.
    از طرف یه روانشناس بالینی 🙂

  4. کلاهی که قبلا بانداژ بود...

    اونجایی که همه ولم کردن و بهم اهمیت ندادن فهمیدم که واقعا خوب نیستم هرچی تلاش کردم بدست بیارم بقیه رو یا حداقل یکی دوستم داشته باشه هیچکی نبود یه شخصیت خیالی ساختم برای خودم که وجود بدترین درد ها موفق شد اما بعد چند سال احساس میکنم که اون داره جای من زندگی میکنه و ین منو میترسونه+_+

  5. بنیامین

    سلام به همه کسایی که دارن این پیامو میخونن من بنیامینم ۲۱ ساله این پیامو مینویسم و مطمعنم به درد خیلیا میخوره تا تهشو بخونین ارزششو داره.اینو بدونین که این جهان پره از ادمای متفاوت شاید من این بیماری رو نداشته باشم ولی تو هر شخصیت و هر جوری که باشی کسای دیگه ای مث توام تو این دنیا پیدا میشه و اینم بدونین تنهایی چیزیه که میتونی باهاش خودتو از کففف دره زندگیت بکشونی به قله ارزو و هدفات و همینطور برعکس میتونه زمینت بزنه و از تمام ادما و عزیزای زندگیت دورت کنه و زندیگتو پایان بده…
    یه تیکه کلی از زندگیمو براتون میگم و اخر پیامم ایدی تلگراممو میزارم من ن مشاورم ن رشته مشاوری درس خوندم نه چیزی خودمم و خودم ولی یه چیزی درونمه یه تیکه از وجود خدا که باعث میشه هر چیزی رو که میخوام بدون اینکه کلاسشو برم کسی اموزشم بده تا حدودی یاد بگیرم و دقیقا همین مشاوره که تونستم علاوه بر خودم زندگی و مسیر چند نفر دیگه رو که فک کردن اخرشه از خودکشی نجات بدم و کمکشون کنم تو اون مسیر و علاقه ای که دارن زندگی و پیشرفت کنن و به هدفاشون برسن خدام میگه به هر کسی تونستی کمک کن منم میکنم هر کس خواست پیامم بده رایگان مشاوره میدم بهش و کمکش میکنم به شرطی که خودش از تههه وجودش بخواد تغیر کنه و زندگیشو تغیر بده
    باورش برا خیلیاتون سخته ولی حقیقت داره اینکه میخوام بگم من چند تا اتفاق بد توی یه بازه زمانی چن روزه برام پیش اومد و باعث شد من به مدت طولانی ۱سال و خوردی افسردگی شدییید گرفتار بشم اونم جوری که من روزانه ۱ وعده غذایی مصرف میکردم پر گوشیم کلیپ و اهنگ دپ و غمگین بود جوری بود که دیگه دستام جای سالم نداشت چون با تیغ زخمیش کرده بودم و رفته بودم سراغ رون پاهام و الکل ۹۷درصدمیریختم رو دستام که تیغ زده بودم که الان بهش فک میکنم بدنم مور مور میشه که من چجوری دلم میومد با بدنم همچین کاری بکنم و اینم از ویژگی قد بودن و یه دنده بودنم بود که همیشه باهام بوده روزا بیشترش خواب بودم و کل شبا بیدار از نور و ادما متنفر شده بودم روی هم رفته با ۲یا۳تا از رفیقام در ارتباط بودم هر کاریم کردن نتونستن کمکم کنن و شبا تا صب با خودم صحبت میکردم علاوه بر خودم ۲تا بنیامین دیگه توی ذهنم کنارم بودن که باهاشون صحبت میکردم یکیشون نقش مثبت داشت یکیشون منفی مداوم تو خلوتم چه تو ذهنم چه واقعی تو اتاقم راه میرفتم و صحبت میکردم بعضی وقتا به ساعت ها هم میکشید و پاهام نای راه رفتن نداشت ولی توی اتاق کوچیکم روزانه ۱۰۰۰۰ بار میچرخیدم و با خودم صحبت میکردم قبل افسردگیم یه ادم معمولی بودم ولی یه زندگی لاکچری و خفن با کلی ارزو و هدف برا ایندم تو ذهنم تجسم میکردم حالا که خودمو تو این شرایط افتضاح و افسردگی میدیدم حس بدی به خودم میگرفتم ۱سال و خوردی از افسردگیم داشت میگذشت تا یه شب که از این ریتم زندگی خسته شده بودم شنیده بودم میگفتن سم موش یه همچین چیزی ادمو  میکشه با خودم گفتم فردا میرم داروخونه سم موش میگیرم به همه چی پایان میدم دقیقا یادمه فردا صبحش که میشد شنبه رفتم داروخونه نزدیک خودنمون دیدم بسته س تعجب کردم برگشتم خونه تقویمو نگا کردم دیدم روز تعطیل نیس به فکر فرو رفتم چرا امروز که اول هفته اس و همجا بازه و تو تقویمم تعطیل نیس چرا داروخونه باید بسته باشه یه صدای ریز و ضعیفی پشت صدای اون ۲تا بنیامین که همیشه تو ذهنم باهام بودن میومد انگار اون صداعه
    برام ارامش بخش بود ولی واضح نبود این جریان که میگم مال چن سال پیشمه و من به خدا اعتقادی نداشتم کلا جوریم که کسی اگه وجود داشته باشه و براش مهم باشم باید بهم ثابت کنه و هی توی ذهنم دنبال اون صدا میگشتم و این ۲تا بنیامین هم مداوم باهام صحبت میکردن حس میکردم تو سرم یه دنیای مث این دنیا وجود داره بعضی وقتا اینقد صحبت میکردم و میگشتم که سرم میخواست منفجر بشه توی اوج افسردگیم بود و بدنم و روحم و ذهنم باهم نبودن یه بخش کوچیکی از درونم میخواست من تغیر کنم ولی بخش بزرگی از درونم به افسردگی عادت کرده بود خوب یادمه اون صدا یه شب هول هوش ساعتای ۴یا۵ صبح بود که مث بقیه شبای افسردگیم بیدار بودم بهم واضح گفت اهنگ شاد گوش بده اولین بار بود واضح صداشو شنیده بودم اون بخش درونیه کوچیکم که میخواست تغیر کنم وجود و بدنمو راضی کرد که من اهنگ شاد گوش بدم و کلیپ و اهنگای دپ و غمگین رو همون شب حذف کنم یه حس تازه ای بود برام که برای یه لحظه هم شده بر خلاف ۱سال و خوردی قبلیم زندگی کنم و اهنگ شاده مث شخصی که ۱ روزه تو کویر گرم اب نخورده و بدجوری تشنشه و همون لحظه یه لیوان اب سرررد پیدا میکنه و میخوره کل وجودمو جا اورد همون لحظه با خودم تصمیم گرفتم که همه چیو تغیر بدم تموم زندگیمو متوقف کردم و شروع کردم به گشتم دنبال اون صداعه تو ذهنم رفته رفته صداعه رو دنبال کردم و شروع کردم باهاش صحبت کردن چن وقتی میشد که کلا کارای زمان افسردگیم رو انجام نمیدادم و روال زندگیمو به کمک اون صداعه تغیر داده بودم و کم کم صاحاب اون صداعه رو پیدا کردم باورم نمیشد که این صاحابش باشه میدونی کی بود؟خدا بود از اون لحظه که فهمیدم تمام وجودم از شخصیتم رفتارم زندگیم همه چیییم رو شروع کردم به تغیر دادن اون ۲تا بنیامین درون ذهنم که روزانه چندین ساعت باهاشون مکالمه داشتم رو به سختی و داد و اعصاب خوردی و هر جوری بود دور کردم و به خدا نزدیک تر شدم و عادتای جدید و مثبتی اوردم تو زندگیم من تو اوج افسردگیم که نزدیک بود خودمو بکشم خدامو پیدا کرده بودم الان چن سال از اون ماجرا میگذره زیاد علاقه ای برای وارد شدن به رابطه ندارم مگه اینکه اون شخص فردی باشه با همون اخلاق و رفتار و … که باب میلمه و من یه مغازه اجاره کردمه و ارایشگری که کار مورد علاقمه دارم انجام میدم حالم خوبه خوشحالم از ته دل میخندم دوستای زیادی پیدا کردمه برنامه چن سال ایندمو ریختم و یه تایمی میزارم روزانه با خدا به زبون فارسی صحبت میکنم به معنای واقعی بخوام بگم به کمک خدام کنترل زندگیم رو تو دستم گرفتمه و زندگیم رو از هر چی ادم،رفتار،عادت غلط و اشتباهه پاک کردمه
    اینو از من به یاد داشته باش هر چیزیو که بخوای میتونی به دستش بیاری فقط باید از تههه وجودت بخوای
    ایدی تلگراممو میزارم هر کسی از تههه وجودش میخواد تغیر کنه و به کمک نیاز داره پیامم بده تا باهمدیگه زندگی جدیدش رو استارت بزنیم
    @Bd7078

  6. سلام دوستان امید وارم حالتون خوب باشه…
    من این اختلال رو شاید بشه گفت تو طول تمام زندگیم داشتم،
    متوجه بودم که کارهای من عادی نیست اما اسم مناسبی براش پیدا نمیکردم…
    تا یک سال قبل که بعد کلی جستجو پیداش کردم…
    اما هنوزم نتونستم کنترلش کنم…
    بعضیا راه های خوبی پیشنهاد داده بودن اما عمل بهش سخته… شما که دچارشین میفهمین چی میگم، عین مواد مخدر میدونی که برات مضره اما از حس خوبش نمیتونی دست بکشی…
    فکر میکنم کسایی که این اختلال دارن بیشتر کسایی ان که تنها بودن، روابط اجتماعی خوبی نداشتن، اعتماد بنفس کم شون و شکست توی زندگی حتی شکستای کوچک باعث این شده…
    بنظرم کسایی که هم دردن بیشتر میتونن همدیگرو درک کنن و راهکار بدن بخاطر همین تو تلگرام یه گپ زدم لینکشو میزارم پایین، امید وارم بتونیم پیش هم جمع بشیم و از چیزهایی بگیم که نمیتونیم برای بقیه بازگو کنیم:

    https://t.me/+0ydVaVGmRu00MzRk

  7. هیچکس

    من 16سالمه و الان تقریبا 3 ساله که خیال‌بافی میکنم بعضی مواقع انقد میرم تو فکر که وقتی به ساعت نگاه میکنم میبینم 3_4 ساعت گذشته دقیقا موقعی که میخوام بخوابم این توَهما میاد سراغم اصلا کلا یع آدم دیگه از خودم رو تو یه دنیای دیگه تو ذهنم ساختم و نقطه ضعفام تو اون آدم شدن نقطه قوتام من هیچ دوستی هم ندارم… و دلم هم نمی‌خواد که این خیال بافی ها از ذهنم بره بیرون چون فقد اون موقع است که خوشحالم و اعتماد به نفس دارم!.

  8. گمنام

    سلام به همگی.رویاپردازی افراطی اصلا خوب نیست.منم چن سال مبتلا هستم بهش ولی تازه فهمیدم که یه نوع اختلاله و انشاالله میخوام ترکش کنم.کسانی که امکانش دارن برن پیش روانشناس میتونه خیلی مفید باشه.ولی من امکانش ندارم.میخوام با توکل به خدا خودم ترکش کنم.باید هدف درستی از زندگی داشته باشیم و براش تلاش کنیم.وقت خالی نداشته باشیم،فکرامون یه تایم مشخص کنیم بگیم تو اون تایم فکر میکنیم مثلا نیم ساعت،ذهن آگاهی و مدیتیشن خیلی مفیده اپلیکیشن آرامیا نصب کنید خوبه،نمازاتون همیشه بخونید و به خدا توکل کنید انشاالله مشکلمون حل شه.

    1. یکی مثل تو

      اگه کسی اینجا اومده و تصور میکرده تنهاست حتما تا الان فهمیدی که خیلی آدم ها دقیقا مسئله ی تورو دارن 🙂 منم ۲۰ سالمه و بخاطر این اختلال پتانسیل های تحصیلی خودم رو نتونستم کامل بروز بدم و چند سال پشت کنکور بودن، افسردگی و تاریکی رو تجربه کردم
      1️⃣اگه میتونید با یک روانکاو همراه بشید بچه ها
      چون ما برای *فرار از دنیای واقعیت* به دنیای خیال پناه می بریم و این یه مکانیزم رفتاری برای اضطراب یا افسردگی عمیق یا حرمت نفس آسیب دیده هست … خودش عجیبه اما دلایل پشتش نه!
      و قطعا ریشه هاش به کودکیمون برمیگرده مثلا ممکنه یکی از عواملی که باعث شدتش شده مثل من تک فرزند بودن باشه یا داشتن پدر و مادر عصبی و پرخاشگر، مشکلات خانوادگی، مالی، عاطفی و …خلاصه اینجا یک خلاء وجود داره.
      حتما برای خودت ریشه یابی کن با یک روانکاو، اگه شرایطشو نداری بری خودت زرنگ باش مثلا صحبت های دکتر هلاکویی در مورد اضطراب و افسردگی و حرمت نفس و اعتماد به نفس رو گوش بده لطفا

      2️⃣و نکته ی بعدی و مهم ترین کاری که باید انجام بدی یه اصطلاحی هست به اسم : Mindfulness بودن یا همون خودآگاهی
      یعنی تو از بیرون افکار احساسات و حالت های درونی و رفتاری خودت رو تماشا  میکنی
      مثلا وقتی دفعه بعد دوباره داشتی شروع میکردی به خیالبافی بیا بگو آها مچتو گرفتم!😃
      و بعد که مچ این مکانیزم رو گرفتی
      حالا انجامش نده!
      تو انسانی هستی که هر کاری بخواد میتونه انجام بده!! مخصوصا اگه *مجبور باشه *هر چیزی رو اراده کنه انجام میده* میفهمی؟

      3️⃣ ارتباطات اجتماعیت رو با انسان های خوب بیش تر کن
      تا میتونی حتی اگه شخصیت درونگرایی هم داری باید از تنهاییت بیرون بیای من خودم وقتی دورم با ادما شلوغ بوده واقعا تونستم مدت طولانی ازش دور باشم
      حتما تو کتابخونه درس بخون یا کلا موقع درس یا کار تنها نباش

      4️⃣بالاتر دیدم یکی دیگه از دوستان مدیتیشن و یوگا رو پیشنهاد داده بود این دقیقا تمرین همون خودآگاهیست✔️
      از اینجا شروع میکنی حس کردن خود واقعیتو و خود واقعیت میدونه که
      اقا من این وسواس های ذهنی یا اضطراب هام یا هر چیز دیگه ای که باعث این عمل میشه نیستم!
      الان این خیالبافیه رو میبینم و انتخاب میکنم مچشو بگیرم و انجامش ندم!
      و با خودت که این کارو میکرده مهربون باش لطفا 🙂 دیدی تنها نیست؟

      💚و در آخر با با برنامه ریزی درست به فعالیت های روزانه ت برس
      حتما بدون میخوای تا چند سال یا حتی یک سال دیگه یک ماه دیگه
      چه سبک زندگی برای خودت بسازی
      چیا به دست بیاری
      چه چیزهایی هست شوق انجام دادنشو داری و باید براش چطور تلاش کنی؟ چه حسرت هایی الان تو دلت نشسته که دیگه میخوای نباشن؟؟
      وقتی روی خودت و ساختن روان سالم تر برای خودت کار میکنی و وقتی دیدی تونستی با این عادت خداحافظی کنی حالا بعد از یه مدت برمیگردی و میبینی که واقعیت زندگی خیلی جذاب تر و شیرین تر و پر هیجان تر از اون تخیلات شده 🙂
      *لطفا شرمنده ی خودت نمون*
      یک بار امتحانش کن
      فقط یک بار …
      و ببین زندگی بعدش چه طعمی داره …

  9. سلام من چهار ساله که این مشکلو دارم نمیدونم شایدم از بچگی داشتم متوجهش نبودم اما کلا قدرت انجام هیچ کار ندارم عاشق نقاشی کردنم چهارساله دست به مداد هام نزدم خانوادم منو بی عرضه تنبل میبینن نمیتونم هم بهشون بگم یا اگر هم بگم بعده ها برای یه موضوعی مشکلمو میکوبن تو سرم یا می‌گن دنبال جلبه توجهم من پنج ساعت بی وقفه تو اتاق راه میرم اون شخصیت های توی ذهنم منو دوست دارن مهم میدوننم من شخصیت اصلی هم تنها نیستم دیگه اما کنکور دارم درسا هم مجازی شد تو آیت سه سال هیچی نخوندم خواهرم خیلی از من سرتره اون زبان انگلیسی کامل فوله دانشگاه تهران دولتی داره درس میخونم هم اپتیکو لیزر سال دیگه هم میره خارج از کشور بابام هی کم کم دارهدمیکوبتش تو سرم میدونم اگر به این راه ادامه بدم آخرش خودکشی میکنم حس پوچی بدترین حس دنیاست اینکه یه چیزی همیشه تو وجودت خالیه و نمیدونی با چی پر میشه مامانم کم کم داره فک میکنه منو باید تیمارستان بستری کنه چون بنظرت دیونه شدم میدونم کم کم به واقعیت تبدیل میکنتش با مواد خود زنی هم اون حس پوچ این اختلال از بین نمیره اما من این اختلال رو دوسش دارم فقط خودمم با آدمای بیرون ارتباط ندارم حسی هم به کسی ندارم اهنگ های جوید دانلود میکنم فقط راه میرم تو دنیای خودم خوشم

  10. سلام من ۱۹ ساله از کودکی خیال پردازی میکردم و مدام خودم رو تو شرایطی تصور میکردم که دوست دارم داشته باشم موضوع آزار دهنده این موضوع اینه که مدام یکی از اقوام پدریو تصور میکنم و و فک میکنم تو جمع اونام و هر کاری که میکنم اونا میبینن همش فک میکنم خیلی از اونا بهترم و اونا خیلی به من توجه میکنن
    میتونم بگم که دیگه واقعا خسته شدم از فکر کردن مدام به شخصیتی که نیستم و تصور آدمایی که الان تو خونمون نیستن و من و نمیبینن و رفتامدی نداریم خودمم میدونم این افکار واقعی نیست ولی از فکر کردن بهش لذت میبرم وقتی از جایی عصبانی میشم یا با کسی ناراحتم میکنه بارها اون لحظه رو باز سازی میکنم برای خودم و هر بار جواب های مختلفی به اون شخص میدم اینقدر که دیگه خسته میشم برام دعا کنین بهترین دعایی که میتونم داشته باشم برای کسی اینکه درکی از چیزایی که گفتم نداشته باشه و براش عجیب باشه این حرفا

    1. سلام.تک تک حرفاتو فهمیدم.منم دقیقا همینجورم.
      ۱۸ سالمه و پسرم.
      شرایطی که دوست دارم داشته باشم رو تصور می کنم.(کارایی که دلم می خواد انجام بدم،چیزایی که دلم می خواد داشته باشم)ساعت ها می تونم راه برم و خیال پردازی کنم.
      بعضی از اعضای خانواده مادریم تو اکثر خیال پردازیام هستن.و من دارم جلوی اونا کارای خفن انجام می دم و اونا منو می بینن(این سناریو بیشتر تو پارک اتفاق میفته،نمی دونم شاید این به خاطر این که دوسشون دارم یا نمی دونم از نظر من خفن هستن و من می خوام از اونا بهتر و خفن تر باشم یا خودمو ثابت کنم بهشون،نمی دونم والا،به خودم میگم کی قراره اینا گورشون رو از خیال پردازیای من گم کنن؟)
      فقط مربوط به اقوام مادری نمیشه،اقوام پدریم هم بعضی وقتا سر از خیال پردازیام در میارن.
      آهنگ خیلی روم تاثیر میگذاره،اصلا مثل مواد مخدر میمونه،می برتم تو دنیای ساختگی خودم.
      اگه کسی ناراحتم کنه یا با کسی بحثم بشه که نتونم از پسش بربیام.هزار بار اون صحنه رو باز سازی می کنم و… طرف رو لت و پار و نابودش میکنم.سر چیزای کوچیک خیلی اعصاب خودمو خورد میکنم ،هزار تا سناریو مختلف برای یه مشکل کوچیک،یه حرف کوچیک و پیش پا افتاده درست میکنم(درحالیکه شاید حتی اونحوری که فکر می کنم نیست،و از دید یه شخص دیگه چیز خاصی نیست و راحت از کنارش رد میشه)
      اگه بعد از مدرسه با دوستام برم بیرون، دیگع دلم نمی خواد بیام خونه،وقتی هم میام خونه تا چند روز درگیر خیال پردازی میشم و نمی تونم درس بخونم.تا اینکه چند روز بگذره و یکم ذهنم آروم بشه تا بتونم درس بخونم.مثلا همین اقوام مادریم که گفتم اومدن خونمون(تو ایام امتحانات)بعد که رفتن دیگه نتونستم درس بخونم،برای امتحان چند روز بعدش یه ذره هم نخوندم😐
      درحالی که اگه برای یه درسی بشینم بخونم و تمرین کنم،کسی نمی تونه رو دستم بلند شه،ولی خب نمی خونم.
      میدونم حرفام خیلی شبیه تو شد.ولی توی این کامنتا،کامنت تو بیشترین شباهت رو به من داشت.اصلا انگار داشتی منو توصیف می کردی.

      1. ℜℯ𝑧𝑎"ツ

        چطور ممکنه😐😐😐
        خط به خط کامنتت داشت منو توضیح میداد! سه بار از اول خوندم حتی یه کلمه و یه موضوع از حرفات پیدا نکردم که خودم دچارش نباشم! منم ۱۸ سالمه و حتی همین اتفاقی که گفتی وسط امتحانات ترم اول برام افتاد!
        خودم ریختم برگام موند.

    2. من اینطوریم که وقتی میرم میخوابم منتظرم فردا شه برم تو اتاق هندزفریم و بزارم و خیال پردازی کنم جوری شده که یه شخصیتی ساختم و عاشقش شدم! وقتم و ساعت ها باهاش میگذرونم بعضی وقتا فک میکنم اصن تو این دنیا نیستم
      و الانم که نظراتتون و خوندم فهمیدم که تنها نیستم و میخوام از این به بعد دست از خیال پردازی بردارم:)

  11. من از موقعی که یادم میاد رویا پرداری نا هنگار دارم از بچگیم تا الان هرشب تقریبا یه ساعت انقد توی رویام هستم تا وسطش خواب ببره خیلی هم دقیق هستن انگار ماله به رمان هست و من خودم که خیلی خوشم میاد ازش الان چند ماهی که یکم کمتره شده اما بازم خیلی حال میده

  12. سلام. یکی از دوستان نزدیک بنده خیال پردازیش به جایی رسیده که با یک انسان خیالی صحبت میکنه و حرف میزنه. اون انسانو برای ما توصیف میکنه و میگه دوست داره که باهاتون آشنا بشه. من سعی کردم قانعش کنم که چنین انسانی وجود نداره، اما اگه داره و تو میبینیش پس منم باید ببینمش. هروقت که اومد پیشت به منم نشونش بده. چند روز پیش توی مدرسه ایستاد وسط حیاط و گفت این دوستمه معرفی میکنم و در واقعیت هیچ انسانی نبود اونجا.
    من خیلی نگرانشم، میتونین راهنماییم کنین که چیکار باید براش انجام بدم؟!

    1. حتما راضی ش کنید بره پیش یک روان پزشک خوب. من دقیق اطلاع ندارم ولی این توصیف شما از دوست دوستتون منو یاد اختلال تجزیه هویت میندازه یا هم شیزوفرنی. درهر صورت این مشکل اصلا عادی نیست و اگه درمان نشه خطرناکه براش.

  13. ممنون از توضیحات زیبا
    من متوجه تخیلات زیادم هستم و واقعا تخیلات زیاد یکی از نتایجش به تعویق انداختن کارهام شده است.
    راه حل و پیشنهاد برای مقابله با ان چیست؟

  14. سلام.
    دوست داشتم یکم از تجربیات خودم تو این مسئله صحبت کنم که شاید به کسی کمک کرد.
    من سن زیادی ندارم و حدود دو سال هست که بنظرم این مسئله بدین شکل برام ایجاد شده..
    تصور اینکه شخص دیگری در دنیای فیلم و انیمه و انیمیشن و حتی دنیا های ساختگی خودم هستم من و از یا شاید بهتر باشه بگم ما رو از خیلی چیز ها دور کرده.. از زندگی واقعی مون.. جایی که به معنای واقعی زندگی جریان داره.. جایی که ما به شکل واقعی حس می کنیم تجربه می کنیم می خندیم ناراحتیم.. و ما فراموش می کنیم که کجا هستیم و چه باید بکنیم و چه چیز ها هست که باید تو این زندگی تجربه کرد..
    خب از نظرم مشکل همین فراموشکاریه ماست.. از نظرم سعی کنیم با چیز هایی که در این زندگی برای ما ارزش دارن به خودمون یاداوری کنیم که کجا هستیم.. برای من این یک موسیقی بی کلام هست.. یا قطعه ای ساز پیانو.. یا صدای پرنده ها و ابر ها و چیز های زیاد دیگه ای که تو این زندگی در جریان هست..
    حتی بهتون مراقبه و یوگا رو پیشنهاد می کنم. چون همراه با ذهن اگاهی هست و بی ذهنی کمک بزرگی رو به ما می تونه بکنه. در این زمینه هم کتاب نیروی حال رو بهتون پیشنهاد می کنم..
    امیدوارم که همه ی ما از پس این مسئله بر بیایم و تبدیل بشه به یک تجربه در زندگی همه ما.
    (تا یادم نرفته اینم بگم که این موضوع چیزی بوده که حداقل برای خود من یکدفعه ای قطع نمی شه و باید اروم و اروم و با برنامه ریزی زمانش رو کم وکم تر کرد.
    مثلا
    شنبه 30 دقیقه
    یک شنبه 25 دقیقه
    دو شنبه 20 دقیقه
    و…)

    دوستتون دارم بابت همه تلاش ها تون

    1. سلام یعنی چی شنبه نیم ساعت و…؟

      نیم ساعت یعنی فکر خیال کنیم !؟

      یا نیم ساعت کمترش کنیم

  15. سلام دوستان
    من ۱۹ سالمه و تقریبا از ۱۵سالگی شروع به رویاپردازی کردم
    ریشه این افکار از کودکی با من همراه بود ولی در نوجوانی به اوج خودش رسید
    رویاهای من از کمبودهام تو زندگی میاد به طور خلاصه میشه گفت حسرت هامو تو رویاهام نقاشی میکنم
    نمیدونم از اینکه تنها آدمی نیستم که این مشکلو داره خوشحال باشم یا ناراحت ولی از صمیم قلب دوست دارم که هممون به زندگی عادیمون برگردیم و دور بشیم از فانتزیا و رویاهایی که هرگز وجود خارجی نداره

    1. یگانه

      منم مثل تو هم ۱۹ سالمه و از کودکی اینجوریم امیدوارم زود تر تموم بشه

  16. سلام من ۱۵ سالم هست و تقریبا سه سال میشه که به سریال های ترکی نگاه میکنم و در خیالاتم ، خودم رو جای شخصیت اصلی میذارم و در ذهنم داستان نویسی میکنم .
    الان هم میخوام از خیالاتم فاصله بگیرم و هرچه به شخصیت های خیالیم فکر نمی کنم بعضی از رفتار هام منو به یاد اونا میندازه و بعد میبینم ساعت هاست که غرق خیالات و سناریست هایی که خودم در ذهنم می سازم هستم .
    آیا کارهایی که من در ذهنم میکنم علائم افسردگی هست ؟
    آیا من شخصیت چند قطبی دارم ؟
    (چون سناریو های زیادی ساختم و در هر یکیش فرد و شخصیت جداگانه ای دارم)
    میشه راهکاری واسه من ارائه بدید که بتونم بدون نیاز به مشاور حلش کنم ، ممنون میشم.

  17. خوبه حداقل شما تو خیال پردازیاتون به چیزای خوب فکر می کنین.
    من ولی به مرگم فکر می کنم. تو دنیای واقعی دوست زیاد دارم روانشناس و روانپزشکم رفتم ولی راجبش چیزی نگفتم و البته مشکلی هم ندارم.فقط شبا قبل خواب وقتایی که غمگینم بهش فکر می کنم تا خوابم ببره و کمک میکنه تو خوابیدنم چون من به سختی به خواب میرم.
    من تو خیال پردازیام عمدتا یکی دو تا دوست دارم که میدونن چقدر حالم بده و کنارم هستن و بهم دلداری میدن.هیچکی تو واقعیت نمیدونه دقیقا چه بلاهایی سرم اومده و چقدر حالم بده و فکر می کنن اوضاعم بهتره . تنها جای قابل اطمینانم همین خیال پردازیمه که میدونن چه بلاهایی سرم اومده و کاملا درکم می کنن.
    من از فرط تنهایی و عذابایی که در درونم میکشم و کسی نمیتونه بفهمه، سالهاست با این خیالات زندگی می کنم و کمی دردامو تسکین میدم.کمکم میکنن گریه کنم و این خوبه؛در حالت عادی به سختی میتونم گریه کنم.

  18. سلام میشه کمکم کنید من به هیچ وجه اجازه ندادم این خیال پردازی ها در درس وتحصیلم تاثیر بزاره اما خیلی در روابطم با افراد تاثیر گزار بوده من همیشه خونم میل به تنهایی دارم وقتی بیرونم دوست دارم بر گردم خونه و…
    خیلی دلم میخاد این داستان تموم بشه دوست دارم دوست داشته باشم وقتی بیرونم خوشحال باشم میشه بگید چه کنم ؟

  19. ناشناس

    سلام من ۱۵ سالمه پسرم از یک سال پیش داعم تا امروز شخصیت پردازی میکنم زندگیم خوب نیست و افسردگی دارم هر موقع با یک شخصیت وقتمو میگذرونم و بعد مدتی یه شخصیت دیگه تو ذهنم ایجاد میکنم و باهاش وقتمو میگذرونم خیلی از این کارم بدم میاد و بهم آسیب میرسونه ولی هیچ جوره نمیتونم ترکش کنم دست خودم نیست

  20. من هم همین مشکل رو دارم و فکر میکردم که فقط خودم دارمش
    .گاهی ساعت ها خیال بافی میکنم و از همه چی عقب افتادم نه میتونم تفریح کنم ونه میتونم کار دیگه انجام بدم .اونقدر تو اتاق کوچک راه رفتم که سرگیجه پادرد‌کرفتم.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *