رویکردهای رواندرمانی و روانشناسی را بشناسید

یكی از اهداف درمانی در روانشناسی این است كه به فرد كمك شود جلوی تکرار اعمال و الگوهای مخرب را بگیر و به دنبال راه حل های بهتر در شرایط دشوار باشد. این هدف در شعر زیر منعکس شده است:

زندگینامه ای در پنج فصل کوتاه توسط پورتیا نلسون (1993)

فصل اول

در خیابان قدم می زنم.

در پیاده رو چاله ی عمیقی وجود دارد.

در چاله افتاده ام

من گم شدم . . . . من درمانده ام

تقصیر من نیست

یافتن راه حل خیلی طول می کشد.

فصل دوم

من در همان خیابان قدم می زنم.

در پیاده رو چاله ی عمیقی وجود دارد.

وانمود می کنم که آن را نمی بینم.

اما دوباره وارد چاله شدم

من نمی توانم باور کنم که در همین مکان هستم.

اما تقصیر من نیست.

برای بیرون رفتن هنوز زمان زیادی می خواهم.

فصل سه

من در همان خیابان قدم می زنم.

در پیاده رو چاله ی عمیقی وجود دارد.

می بینم آنجا است

من هنوز هم در چاله می افتم . . . این یک عادت شده است، ولی،

چشمانم باز است.

می دانم کجا هستم.

تقصیر من است

فوراً بیرون می آیم

فصل چهار

من در همان خیابان قدم می زنم.

در پیاده رو چاله ی عمیقی وجود دارد.

من در اطراف آن قدم می زنم.

فصل پنجم

من در خیابان دیگری قدم می زنم.

در اختلالات روانشناختی دو نوع درمانی عبارتند از روان درمانی و درمان های پزشکی. هر دو نوع درمان به افراد مبتلا به اختلالات روانی مانند افسردگی، اضطراب و اسکیزوفرنی کمک می کند. روان درمانی یک روش درمانی که از روش های مختلفی برای کمک به شخص استفاده می کند. این روزها، آنچه به عنوان روان درمانی شناخته می شود، تکامل یافته است که مفصل مورد بحث قرار خواهد گرفت. درمان های پزشکی شامل دارو و یا روش های پزشکی برای درمان اختلالات روانی است.

تکنیک های رواندرمانی​

رویکرد روانکاوی

روانکاوی توسط زیگموند فروید توسعه داده شد و اولین شکل روان درمانی بود. این روش درمانی یک روش غالب در اوایل قرن بیستم بود. فروید معتقد است که بیشتر مشکلات روانشناختی ما نتیجه سرکوب ها و ضربه های روانی است که در دوران کودکی تجربه کرده ایم، او معتقد بود روانکاوی به کشف احساسات سرکوب شده طولانی کمک می کند. در این رویکرد، ممکن است در مطب روانشناسی بیمار روی تختخواب دراز بکشید و از رویاها یا خاطرات کودکی خود صحبت کند، و درمانگر از روش های مختلف فرویدی مانند تداعی آزاد و تجزیه و تحلیل رویاها استفاده می کند. در تداعی آزاد، بیمار آرامش می یابد و سپس هر آنچه را که به ذهنش می آید می گوید. فروید احساس کرد که “خود” گاهی سعی در مسدود کردن، یا سرکوب احساسات و لذت های غیرقابل قبول از نظر جامعه می کند. در نتیجه، یک بیمار در یادآوری افکار یا موقعیت ها مقاومت نشان می دهد. در تجزیه و تحلیل رویاها، یک درمانگر معنای اساسی رویاها را تفسیر می کند.

روانکاوی که دکتر روانکاو خوب انجام می دهد یک روش درمانی است که به طور معمول ممکن است ماه ها طول بکشد. با گذشت زمان، مراجع چیزهای زیادی راجع به خودش به درمانگر می گوید و یا نسبت به درمانگر انتقال می دهد. فروید اظهار داشت كه در این رابطه مراجع و درمانگر، درمانگر احساسات محکمی نسبت به درمانگر در خود پرورش می دهد -شاید احساسات مثبت، شاید احساسات منفی. فروید این فرایند را انتقال نامید، یعنی: مراجع تمام احساسات مثبت یا منفی مرتبط با روابط دیگر بیمار را به روانکاو منتقل می کند. به عنوان مثال، شایان در حال گذراندن دوران روانکاوی است. در طول زمان، درمانگر برای شایان مانند پدرش است. او احساسات خود را در مورد پدرش به درمانگر خود منتقل می کند، شاید در تلاش برای بدست آوردن عشق و توجهی که از پدر خود دریافت نکرده است.

امروزه با تحول تئوری ها و روش های روانکاوی روبرو هستیم. دیدگاه روانکاوی فروید گسترش یافته است. این رویکرد درمانی این روزها به نقش نیروی داخلی افراد متمرکز است، اما درمان نسبت به مدل اصلی فروید فشرده تر و کوتاه تر است.

رویکرد بازی درمانی

بازی درمانی رویکردی است که اغلب با کودکان مورد استفاده قرار می گیرد، زیرا آنها نمی توانند روی نیمکت بنشینند و رویاهای خود را به یاد بیاورند یا در گفتگوی درمانی سنتی شرکت کنند. ایده بازی درمانی در مرکز بازی درمانی این است که کودکان هنگام استفاده از عروسک، حیوانات و مجسمه های ماسه ای، خیالات و آسیب های خود را بازی می کنند. بازی درمانی در تشخیص اختلالات کودکان به درمانگر کودک کمک می کند. رواندرمانگر در تلاش برای درک ریشه های رفتار آشفته کودک، چگونگی تعامل کودک با اسباب بازی ها (به عنوان مثال عروسک ها، حیوانات و جزئیات خانه) را مشاهده می کند. بازی درمانی می تواند غیر مستقیم یا مستقیم باشد. در بازی درمانی غیرمستقیم، به کودکان توصیه می شود آزادانه بازی کند و درمانگر مشاهده می کند(LeBlanc & Ritchie، 2001). در بازی درمانی مستقیم  درمانگر با ارائه مباحث، پرسیدن سوالات و حتی بازی با کودک ساختار و راهنمایی بیشتری در جلسه بازی ارائه می دهد(هارت، 1977).

رویکرد رفتاردرمانی

در رفتاردرمانی، یک درمانگر با این ایده کار می کند که افراد در نهایت به مشکلات عادت می کنند، با خاموش کردن نگرانی یا اضطراب مراجعان و روبرو کردن آنها با موضوع یا موقعیتی که باعث ایجاد مشکل در افراد می شود، درمان می کنند. این کار از طریق واقعیت، تخیل یا واقعیت مجازی قابل انجام است. قرار گرفتن در معرض محرک یا مواجهه درمانی برای اولین بار در سال 1924 توسط مری کاور جونز، که مادر رفتار درمانی شناخته می شود، گزارش شد. جونز با پسری به نام پیتر کار می کرد که از خرگوش می ترسید. هدف او جایگزینی ترس پیتر از خرگوش ها با پاسخ آرامش بود. او چگونه اینکار را کرد؟ جونز با قرار دادن یک خرگوش در درون قفس در آن طرف اتاق پیتر و در حالی که پیتر میان وعده عصر خود را می خورد شروع کرد. در طی چند روز، جونز خرگوش را نزدیکتر و نزدیکتر به جایی که پیتر غذا می خورد نزدیک کرد. پس از دو ماه قرار گرفتن در معرض خرگوش هنگام استراحت با میان وعده، پیتر توانست خرگوش را نگاه کند و غذا بخورد (جونز، 1924).

رویکرد رفتاردرمانی

سی سال بعد، جوزف ولپ (1958) تکنیک های جونز را تصحیح کرد و تکنیک رفتار درمانی با روش مواجهه درمانی را که امروزه مورد استفاده قرار می گیرد را به ما داد. یک شکل رایج از مواجهه درمانی، حساسیت زدایی سیستماتیک است، که در آن حالت آرام و دلپذیر به تدریج با افزایش سطح محرک های تحریک کننده و اضطراب آور همراه است. ایده این است که شما نمی توانید همزمان عصبی و آرام باشید. بنابراین، اگر می توانید در هنگام مواجهه با محرک های محیطی که شما را عصبی می کند آرامش داشته باشید، پس می توانید پاسخ ترس ناخواسته خود را نیز از بین ببرید (Wolpe ،1958).

مواجهه درمانی چگونه کار می کند؟ سیامک از آسانسورها وحشت دارد. هیچ اتفاق بدی برای او در آسانسور اتفاق نیفتاده است، اما او از آسانسور می ترسد و همیشه از پله ها بالا می رود. این مشکل در زمانی که سیامک در طبقه دوم در یک اداره کار می کرد خودش را نشان نمی داد، اما اکنون او شغل جدیدی دارد (در طبقه 29 یک آسمان خراش در مرکز شهر). سیامک می داند که برای رسیدن به کار هر روز نمی تواند 29 طبقه را از پله ها برود، بنابراین تصمیم گرفت برای دریافت کمک به یک مرکز درمان فوبیا مراجعه کند. درمانگر از سیامک می خواهد كه ابتدا سلسله مراتبی از موقعیت های مربوط به آسانسور را لیست كند كه ترس و اضطراب را به وجود می آورد. در مرحله بعد، درمانگر از آرامش پیش رونده استفاده می کند. او به سیامک می آموزد که چگونه هر یک از عضلات خود را آرامش دهد تا به آرامش و راحتی برسد. وقتی او در این حالت قرار گرفت، درمانگر از سیامک می خواهد وضعیت خفیف تحریک کننده اضطراب را تصور کند. سیامک در مقابل آسانسور ایستاده است و در فکر فشردن دکمه است.

اگر این سناریو باعث اضطراب سیامک شود، انگشت خود را بلند می کند. سپس درمانگر به سیامک می گوید كه صحنه را فراموش كند و به حالت آرامش خود بازگردد. او این سناریو را بارها و بارها تکرار می کند تا اینکه سیامک بتواند تصور کند که بدون اضطراب دکمه را فشار می دهد.

با گذشت زمان، درمانگر و سیامک از آرامش و تخیل پیشرونده استفاده می کنند تا تمام اوضاع مربوط به سلسله مراتب سیامک را طی کنند. هدف این است که به زودی سیامک بتواند بدون نگرانی 29 طبقه برج را با آسانسور طی کند.

گاهی اوقات، ایجاد موقعیت های اضطراب آور غیر عملی، پرهزینه یا شرم آور است، بنابراین یک درمانگر ممکن است با استفاده از یک شبیه سازی، از روش مواجهه با واقعیت مجازی استفاده کند. درمان با قرار گرفتن در معرض واقعیت مجازی به طور مؤثر در درمان اختلالات اضطرابی بیشماری از قبیل ترس از صحبت در جمع عمومی، کلاستروفوبیا (ترس از فضاهای محصور)، فوبیای هوایی (ترس از پرواز) و اختلال استرس پس از آسیب (PTSD)، یک تروما و استرس زا مورد استفاده قرار گرفته است.

برخی از رفتارهای درمانی ها از شرطی سازی عامل استفاده می کنند: ما تمایل به تکرار رفتارهای تقویت شده داریم. در مورد رفتارهایی که تقویت نمی شوند چه می شود؟ آنها خاموش می شوند. این اصول می تواند برای کمک به افراد با طیف گسترده ای از مشکلات روانی به کار رود. به عنوان مثال، تکنیک های شرطی سازی عامل برای تقویت رفتارهای مثبت و مجازات رفتارهای ناخواسته ابزاری مؤثر برای کمک به کودکان مبتلا به اوتیسم در مرکز مشاوره روانشناسی بوده است (Lovaas، 1987، 2003؛ Sallows & Graupner، 2005؛ Wolf & Risley، 1967). به این تکنیک تحلیل رفتار کاربردی (ABA) گفته می شود. در این درمان، از تقویت کننده های مخصوص کودک (به عنوان مثال، برچسب، ستایش، آب نبات، حباب و زمان بازی اضافی) برای پاداش و ایجاد انگیزه در کودکان مبتلا به اوتیسم هنگام نمایش رفتارهای مطلوب مانند نشستن روی صندلی در هنگام درخواست، یا سلام دادن استفاده می شود. یا برعکس مجازات هایی مانند اتاق تنهایی یا وقت بازی کمتر. از سوی درمانگر یا والدین ممکن است برای جلوگیری از رفتارهای ناخواسته مانند گاز گرفتن، چنگ زدن و کشیدن مو استفاده شود.

یکی از مداخلات محبوب شرطی سازی عامل، اقتصاد ژتونی نامیده می شود. این تکنیک یک شرایط کنترل شده است که در آن افراد برای رفتارهای خوب، تقویت می شوند و می توانند امتیاز جمع کنند و آن را با چیز ارزشمندی مبادله کنند. تکنیک اقتصاد ژتونی اغلب در مرکز مشاوره کودک به منظور افزایش همکاری کودکان مورد استفاده قرار می گیرد.

رویکرد شناختی

شناخت درمانی نوعی روان درمانی است که به این موضوع می پردازد: چگونه افکار فرد منجر به احساس پریشانی می شود. ایده پشت درمان شناختی این است که فکر و برداشت شما رفتار و عمل شما را تعیین می کند. درمانگران شناختی به مراجعان خود کمک می کنند تا افکار ناکارآمد را برای تسکین پریشانی خود تغییر دهند. آنها به مراجعین کمک می کنند که ببیند چگونه یک موقعیت را تفسیر می کنند . گاهی این تفسیر ها مطابق واقعیت نیست (تحریف شناختی). به عنوان مثال، افراد ممکن است بیش از حد تعمیم دهد. برای مثال محسن که در امتحان روانشناسی نمره خوبی دریافت نکرده، احساس می کند احمق، کندذهن و بی ارزش است. این افکار باعث می شوند روحیه او بدتر شود. درمانگران شناختی همچنین به مراجعان کمک می کنند وقتی فکر غلطی می کنند، تشخیص دهند. احتمالا محسن که در امتحان روانشناسی شکست خورده، به این نتیجه رسیده است از پس دانشگاه برنمی آید و احتمالاً ترک تحصیل کند. این طرز تفکر غلط به احساس پریشانی محسن منجر شده است. درمانگر او به او کمک خواهد کرد که این عقاید غیرمنطقی را به چالش بکشد، بر مبنای غیر منطقی آنها تمرکز کند و آنها را با افکار و عقاید منطقی تر تصحیح کند.

شناخت درمانی توسط روانپزشک “آرون بک” در دهه 1960 توسعه یافت. تمرکز اولیه وی بر افسردگی و چگونگی رفتارهای خودکفایی مشتری در حفظ افسردگی با وجود عوامل مثبت در زندگی وی بود (بک، راش، شاو، و امری، 1979). از طریق سؤال، یک درمانگر شناختی می تواند به مشتری کمک کند تا ایده های ناکارآمد را تشخیص دهد، افکار فاجعه آمیز را در مورد خود و موقعیت هایش را به چالش بکشد و روشی مثبت تر برای مشاهده چیزها پیدا کند (بک، 2011).

رویکرد شناختی

رویکرد شناختی رفتاری

رواندرمانگران  شناختی – رفتاری بیش از آنکه مسائل مربوط به کودکی یا گذشته مراجع را بررسی کنند (مانند سایر اشکال روان درمانی) بیشتر به مسائل موجود توجه می کنند. یکی از اولین شکل های درمان شناختی – رفتاری، درمان عاطفی عقلانی (RET) بود که توسط آلبرت الیس پایه گذاری شد و از بی اعتقادی وی به روانکاوی فرویدیان رشد کرد (دانیل، ن.د.). رفتارگرایانی مانند جوزف ولپ نیز رویکرد درمانی الیس را تحت تأثیر قرار دادند (انجمن ملی درمانگران شناختی-رفتاری، 2009).

درمان شناختی – رفتاری (CBT) به مراجعان کمک می کند تا بررسی کنند که چگونه افکارشان بر رفتار آنها تأثیر می گذارد. هدف آن تغییر تحریفات شناختی و رفتارهای مراجع است. در اصل، این رویکرد برای تغییر طرز تفکر مردم و همچنین نحوه عملکرد آنها طراحی شده است. از آن جهت شبیه به درمان شناختی است که، CBT تلاش می کند تا افراد را از افکار غیر منطقی و منفی خود آگاه سازد و به افراد کمک کند تا آنها را با روش های جدید و مثبت تر تفکر جایگزین کنند. همچنین از آنجا شبیه به رفتارهای درمانی است که CBT به مردم می آموزد که چگونه در موقعیت های روزمره رفتار کنند و رویکردهای مثبت و سالم تری داشته باشند.

در کل، صدها مطالعه، اثربخشی درمان شناختی رفتاری را در درمان اختلالات روانی بیشماری مانند افسردگی، PTSD، اختلالات اضطرابی، اختلالات خوردن، اختلال دو قطبی و سوء مصرف مواد نشان داده اند (موسسه شناختی رفتاری بک، بک).

درمان شناختی رفتاری با استفاده از تکنیک هایی مانند مدل ABC، به تغییر تحریفات شناختی و رفتارهای مخرب می پردازد. در این مدل، یک Action (که بعضاً یک رویداد فعال کننده نامیده می شود)، وجود دارد. به این مثال توجه کنید، سامی و امید هر دو به یک مهمانی می روند. سامی و امید هرکدام در مهمانی با زن جوانی ملاقات کرده اند: سامی در بیشتر مهمانی با نیکی صحبت می کند و امید با سحر در حال گفتگو است. در پایان مهمانی، امید شماره تلفن نیکی را می پرسد و امید از سحر شماره تماس می خواهد. نیکی به سامی می گوید او ترجیح می دهد شماره اش را به او ندهد و سحر هم همین حرف را به امید می زند. سامی و امید هر دو متعجب هستند، زیرا فکر می کردند اوضاع خوب پیش می رود. حالا سامی و امید چه می توانند با خود بگویند؟ شاید سامی به خودش می گوید که بازنده است، با این تفکر سامی افسرده می شود و تصمیم می گیرد به مهمانی دیگری نرود، که این چرخه ای را آغاز می کند که او را افسرده نگه می دارد. اما امید به خودش می گوید که شاید سحر کلا آدمی نیست که بخواهد با کسی دوست شود، بیرون می رود، به مهمانی دیگری می رود و با شخص جدیدی ملاقات می کند.

CBT چقدر مؤثر است؟ یکی از مراجعان در مورد درمان شناختی رفتاری خود اینگونه توضیح می دهد:

من اتفاقات بد و دردناک زیادی در زندگی خود داشتم و این موضوع تأثیر منفی بر شغل من گذاشته و فشارهای چشمگیری را بر دوستان و خانواده ام گذاشته بود. درمان هایی که من دریافت کرده ام، مانند مصرف داروهای ضد افسردگی و رواندرمانی، به من کمک کرده است تا علائم را برطرف کنم و به ریشه مشکلاتم برسم. CBT تاکنون مفیدترین رویکردی بوده که در مقابله با این مشکلات خلقی پیدا کرده ام. درمان شناختی رفتاری باعث افزایش آگاهی من در مورد چگونگی تأثیر افکار در روحیه من شده است. چگونگی فکر کردن در مورد خودم، درباره دیگران و جهان می تواند مرا به افسردگی سوق دهد. این یک رویکرد عملی است که چندان به تجربیات دوران کودکی نمی پردازد، در حالی که تصدیق می کند که در آن زمان این الگوهای یاد گرفته می شدند. به آنچه در حال حاضر اتفاق می افتد نگاه می کند و به ابزاری برای مدیریت روزانه این روحیه می دهد. (مارتین ، 2007 ، n.p.)

رویکرد انسانگرایی

روانشناسی انسان گرایانه بر کمک به افراد برای دستیابی به پتانسیل های خود متمرکز است. بنابراین معقول است که هدف از انسان گرایی کمک به افراد است تا خودآگاه شوند و خود را بپذیرند. برخلاف روانکاوی، درمانگران انسانگرا بیشتر بر افکار آگاهانه و نه ناخودآگاه تمرکز می کنند. آنها همچنین بر خلاف کاوش در گذشته بیمار، بر حال و آینده بیمار تأکید می کنند.

روانشناس کارل راجرز یک رویکرد درمانی ایجاد کرد که به نام راجرین یا همان درمان مراجع محور شناخته می شد. توجه داشته باشید که تغییر نام بیمار به مراجع اولین قدم راجرز بود. راجرز (1951) احساس كرد كه اصطلاح بيمار به شخصی كه به دنبال كمك است، غلط است. از آنجا که این نوعی از درمان غیرمستقیم است، یک رویکرد درمانی که در آن درمانگر توصیه ای نمی کند یا تفسیری ارائه نمی دهد بلکه به فرد کمک می کند تا تعارضات و درک احساسات را تشخیص دهد، راجرز (1951) بر اهمیت شخصی که کنترل زندگی خود را به عهده دارد، تأکید کرد.

در درمان مراجع محور ، درمانگر از تکنیک گوش دادن فعال استفاده می کند. در گوش دادن فعال ، درمانگر آنچه را که مراجع بیان می کند را تایید می کند و توضیح می دهد. درمانگران همچنین آنچه راجرز توجه مثبت بی قید و شرط می نامد را، تمرین می کنند و این شامل عدم قضاوت در مورد مراجع و صرفاً قبول آنها به عنوان انسان است. راجرز (1951) همچنین احساس كرد كه درمانگران باید اصالت، همدلی و پذیرش خود را نسبت به مراجعان خود نشان دهند زیرا این امر به افراد كمك می كند تا بیشتر از خودشان پذیرش كنند و این منجر به رشد شخصی می شود.

ارزيابی رویکردهای مختلف رواندرمانی

چگونه می توان اثربخشی  یک روش روان درمانی را ارزیابی کرد؟ آیا یک تکنیک از روش دیگر موثرتر است؟ برای هرکسی که به دنبال درمان است، این سؤال مهم است. طبق اعلام انجمن روانشناسی آمریکا، سه عامل برای ایجاد یک درمان موفق با هم همکاری دارند. مورد اول استفاده از روش درمانی مبتنی بر شواهد است که برای موضوع خاص شما مناسب تلقی می شود. دومین عامل مهم، تخصص بالینی دکتر روانشناس است. عامل سوم ویژگی ها، ارزش ها، ترجیحات و فرهنگ شخصی شما است. روان درمانی می تواند به کاهش اضطراب، افسردگی و رفتارهای ناسازگارانه فرد کمک کند. از طریق روان درمانی، افراد می توانند یاد بگیرند که درگیر رفتارهای سالم باشند که به آنها کمک می کند احساساتشان را بهتر بیان کنند، روابطشان را بهبود ببخشند، مثبت بیاندیشند و به طور مؤثرتری در محل کار یا مدرسه حضور یابند.

بسیاری از مطالعات تأثیر روان درمانی ها را مورد بررسی قرار داده اند. به عنوان مثال، یک مطالعه در مقیاس بزرگ که 16 متاآنالیز CBT را مورد بررسی قرار داده است، گزارش می دهد که در درمان PTSD، اختلال اضطراب فراگیر ، افسردگی و هراس اجتماعی، نسبت به سایر روش های درمانی موثرتر است. یک مطالعه دیگر نشان داد که CBT در درمان افسردگی (43٪ میزان موفقیت) نسبت به داروهای تجویزی (50٪ میزان موفقیت) در مقایسه با میزان دارونما 25٪ مؤثر است (DeRubeis و همکاران، 2005). با این وجود، هیچ مطالعه ای یک رویکرد رواندرمانی را مؤثرتر از دیگری نشان نمی دهد (Abbas Kisy ،& Kroenke ،2006؛ Chorpita et al.، 2011) و همچنین هیچ ارتباطی بین نتیجه درمان مراجع و سطح آموزش روانشناس نشان نداده اند. (Wampold، 2007). صرف نظر از اینکه متخصص یا مراجع کدام رویکرد را انتخاب می کند، یک عامل مهم که موفقیت درمان را تعیین می کند، ارتباط فرد با روانشناس یا درمانگر است.

امتیاز 5 (1 مشارکت)
مطالب مرتبط
نظر دهید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.