نقش های جنسیتی و تغییرات آن در جامعه مدرن
روز به روز به تعداد مادرانی که خارج از خانه کار میکنند افزوده میشود و این موضوع منجر به بحثهای گستردهای درباره نقشهای جنسیتی و نحوه تقسیم قدرت در جامعه، بهویژه در ساختار خانواده بین زن و مرد شده است. با ورود زنان به عرصههایی که پیشتر به عنوان نقشهای سنتی مردان شناخته میشدند، بهویژه در جایگاههای قدرت، تعریف نقش جنسیتی دستخوش تغییراتی جدی شده است.
نقشها نشاندهنده نحوه برخورد افراد با وظایف خانوادگی، سرپرستی فرزندان و تقسیم مسئولیتها هستند. این نقشهای جنسیتی توسط جامعه تعریف میشوند و بازتابی از توزیع قدرت اجتماعی میان زنان و مرداناند. با اینحال، جایگاه اجتماعی نقشها الزاماً نشاندهنده ارزش واقعی آنها نیست. در حالی که زنان شاغل در تلاش برای ایجاد تعادل بین خانواده و شغل هستند، دنیای مردانه نیز در حال تغییر است. موضوع تقسیم عادلانه قدرت و مسئولیت در خانه یکی از اصلیترین مباحث مرتبط با نقشهای جنسیتی در دنیای امروز به شمار میرود. خانهای که در گذشته برای مردان “قلعهی مهر” بود، اکنون تبدیل به “پناهگاه برابری جنسیتی” شده است.
با این وجود، همچنان این سوال مطرح است که دقیقاً به دنبال چه نوع برابری بین زنان و مردان در جامعه هستیم؟ برخی افراد بر تفاوتهای بیولوژیکی میان زن و مرد تأکید دارند و معتقدند براساس نقش جنسیتی طبیعی، بهتر است زنان در خانه باقی بمانند تا بتوانند فرزندانی سالمتر تربیت کنند. با این حال، بحث درباره نقشهای جنسیتی و توزیع قدرت بین دو جنس، از مسائل مهم و پرچالش جوامع امروزی است. برای تحلیل دقیقتر این موضوع، میتوانید از مطالب جعبه ابزار ذهنی بهرهمند شوید.
نقشهای جنسیتی و تأثیر آن بر رشد فردی
نقش جنسیتی به رفتاری اطلاق میشود که از فرد بر اساس زن یا مرد بودن، انتظار میرود. در حالی که تفاوت در رفتار زنان و مردان میتواند با ویژگیهای بیولوژیک آنها مرتبط باشد، اما تعیین دقیق نقشهای جنسیتی معمولاً از طریق فرهنگ و هنجارهای اجتماعی انجام میشود. افراد از همان بدو تولد، بر اساس ساختار فیزیکی، کروموزومها، گنادها و هورمونهای خود به عنوان مرد یا زن شناخته میشوند. این تعیین جنسیت زیستی، آغاز مسیری است که به شکلگیری هویت جنسیتی منجر میشود.
در هر جامعه، فرهنگ نقش مهمی در تعیین نقش جنسیتی ایفا میکند. افراد یاد میگیرند که چگونه خود را با نقشهایی که جامعه برای آنها مشخص کرده وفق دهند. وقتی کودکی متولد میشود، از همان ابتدا با رفتارها و گفتارهای قالبی مواجه میشود که با نقشهای جنسیتی سنتی سازگار است. برای مثال، در مورد نوزاد پسر میگویند: “چه پسر سالم و قویای!” و در مورد نوزاد دختر: “چقدر ناز و دوستداشتنی است!” این نوع برچسبزنیها از همان ابتدا در روان کودک اثر میگذارند و مسیر رشد روانی او را در چارچوب نقشهای جنسیتی شکل میدهند.
نقشهای جنسیتی و تأثیر آنها بر شکلگیری شخصیت کودک
کودک از همان ابتدای زندگی، تحت تأثیر محیط و انتظارات اجتماعی، صفات شخصیتی، نگرشها، علایق و رفتارهایی را متناسب با جنسیت خود انتخاب میکند. این نقشهای جنسیتی بهتدریج بر نحوه راه رفتن، صحبت کردن، غذا خوردن، فعالیتهای روزمره، نوع تفکر و حتی چگونگی ابراز محبت در آینده تأثیر میگذارند. به بیان دیگر، الگوهای نقش جنسیتی بر تمامی جنبههای زندگی ما سایه میاندازند و برداشت ما از «زن بودن» یا «مرد بودن» را شکل میدهند.
صفات زنانه و مردانه؛ برداشتهای قالبی یا واقعیتهای فرهنگی؟
در فرهنگ سنتی، مردانگی مجموعهای از ویژگیها مانند خشونتورزی، استقلال، رقابتطلبی، سلطهجویی و علاقه به علوم و ریاضیات تلقی میشود. در مقابل، زنانگی با خصوصیاتی چون انفعال، وابستگی، حساسیت، عاطفی بودن و گرایش به هنر و ادبیات تعریف میگردد. این برداشتهای قالبی از صفات جنسیتی بیش از آنکه ریشه در واقعیتهای زیستی داشته باشند، بازتابی از نقشهای اجتماعی تعریفشده برای زنان و مردان هستند.
یک بررسی بینالمللی در ۲۲ کشور نشان داد که زنان بیش از مردان بهعنوان افراد عاطفی، پرحرف و صبور شناخته میشوند. برای مثال، در ایالات متحده ۷۶٪ از افراد شرکتکننده، زنان را مهربانتر از مردان دانستند و فقط ۶٪ مردان را مهربانتر تصور کردند. در همین تحقیق، ۸۸٪ زنان عاطفیتر شناخته شدند در حالی که فقط ۴٪ چنین ویژگی را به مردان نسبت دادند. مردان در اغلب فرهنگها با ویژگیهایی مانند خشونت، جاهطلبی و شجاعت شناخته میشوند.
جالب اینجاست که در هیچیک از این مطالعات، هیچ ویژگیای بهطور انحصاری مختص یکی از دو جنس نبوده است. برای مثال، هرچند خشونت بیشتر به مردان نسبت داده میشود، اما این ویژگی نیز در زنان دیده میشود. در کشور چین، ۸۱٪ خشونت را ویژگی مردانه دانستهاند و تنها ۳٪ آن را به زنان نسبت دادهاند. این اختلاف در ایالات متحده ۵۸٪ و در کانادا و انگلستان ۶۰٪ بوده است.
تست مرتبط: سنجش هویت جنسی و ملال جنسیتی
نقشهای جنسیتی، تبعیض یا تنوع؟
با وجود تفاوتها، بسیاری از نقشهای جنسیتی همپوشانی دارند و این حقیقت وجود دارد که هر انسان فارغ از جنسیت میتواند ترکیبی از ویژگیهای زنانه و مردانه را داشته باشد. اما زمانی که جامعه بهصورت افراطی از این قالبهای جنسیتی بهرهبرداری میکند، نتیجه آن محدودیت فرصتها، تبعیض و حتی سرکوب استعدادها خواهد بود. سوءاستفاده از نقشهای جنسیتی منجر به شکلگیری نابرابریهایی میشود که ممکن است آینده تحصیلی، شغلی یا خانوادگی افراد را تحت تأثیر قرار دهد.
دیدگاههای سنتی درباره نقشهای جنسیتی در خانواده
در گذشته، زنان معمولاً در نقشهایی همچون خانهدار، آشپز، پرستار کودک، رختشور و معلم سرخانه تعریف میشدند. در بسیاری از خانوادهها، هنوز هم از دختران انتظار بیشتری برای انجام کارهای خانه میرود. این در حالی است که الگوهای نقش جنسیتی ارائهشده در خانوادهها نقش مهمی در شکلگیری رفتارهای آتی فرزندان دارند. کودکی که با تقسیم عادلانه مسئولیتها در خانواده رشد میکند، در آینده نیز نگاه متعادلتری به نقش خود در جامعه خواهد داشت.
نقشهای جنسیتی؛ تبعیض یا تنوع؟
با وجود تفاوتهای جنسیتی، بسیاری از ویژگیها و نقشهای منتسب به زن و مرد، همپوشانی زیادی دارند. واقعیت این است که هر فرد، فارغ از جنسیت، میتواند ترکیبی از ویژگیهای زنانه و مردانه را در خود داشته باشد. اما زمانی که جامعه از این قالبها بهشکل افراطی بهرهبرداری میکند، فرصتها محدود میشوند و تبعیض و سرکوب جای رشد و تنوع را میگیرند. در چنین شرایطی، نابرابریهای جنسیتی میتوانند مسیر تحصیلی، شغلی و حتی خانوادگی افراد را تحت تأثیر قرار دهند.
دیدگاه سنتی به نقشهای جنسیتی در خانواده
در گذشته، زنان اغلب در نقشهایی مانند خانهداری، آشپزی، مراقبت از کودک و آموزش در منزل تعریف میشدند. در بسیاری از خانوادهها هنوز هم انتظارات بیشتری از دختران برای انجام کارهای خانه وجود دارد. این در حالی است که نقشهایی که در خانوادهها به کودکان آموزش داده میشود، تأثیر عمیقی بر رفتار و نگرش آنان در آینده دارد.
کودکی که در محیطی با تقسیم مسئولیتهای عادلانه رشد میکند، در بزرگسالی نیز نگاه متعادلتری نسبت به جنسیت و نقشهای اجتماعی خواهد داشت. زمانی که نقشها بهصورت کلیشهای تثبیت میشوند، اغلب نیازها و اولویتهای فردی نادیده گرفته میشود. این امر میتواند به کاهش کیفیت روابط زوجین نیز منجر شود.
نگاه نوین به نقشهای جنسیتی
در دیدگاههای جدید، زنان تشویق میشوند تا شنونده، حمایتگر و همدل باشند، اما این ویژگیها اگر در کنار همکاری متقابل با شریک زندگی قرار گیرند، میتوانند به تصمیمگیریهای بهتر و پایداری در روابط کمک کنند.
امروزه پذیرفته شده است که هر دو جنس میتوانند در هر نقشی—چه در خانه و چه در محیط کار—موفق عمل کنند. زنان میتوانند مستقل، منطقی و قوی باشند؛ مردان هم میتوانند مراقب، احساساتی و همکار خوبی باشند. این نگرش جدید باعث میشود که مردان و زنان از یکدیگر یاد بگیرند و الگوهای سنتی را تغییر دهند.
بررسی تئوریهای نقش جنسیتی
۱. تئوری آموزش اجتماعی
بر اساس این نظریه، نقشهای جنسیتی از طریق یادگیری اجتماعی و مشاهده رفتار دیگران آموخته میشوند. خانوادهها، مربیان و محیط اجتماعی در اوایل کودکی با تشویق یا تنبیه رفتارها، باعث شکلگیری هویت جنسیتی در کودک میشوند.
جرومی کاگان، روانشناس اجتماعی، معتقد است کودکان تلاش میکنند خود را با هنجارهای جنسیتی مورد قبول جامعه تطبیق دهند. او همچنین هشدار میدهد که این کلیشهها ممکن است اضطراب و محدودیتهایی غیرضروری ایجاد کنند.
۲. تئوری تکامل شناختی
لارنس کوهلبرگ در این تئوری معتقد است که کودکان با رشد ذهنی و شناختی خود، بهتدریج هویت جنسیتی را شکل میدهند. آنها بهطور فعال نقشها و ویژگیهای مربوط به جنس خود را شناسایی و بازآفرینی میکنند. در ابتدا رفتارهای جنسیتی سختگیرانه و خشک هستند، اما با بلوغ ذهنی، کودک میآموزد که جنسیت به ظواهر محدود نیست و تفکرش انعطافپذیرتر میشود.
۳. تئوری ترکیبی پل موسن
پل موسن ترکیبی از تئوری آموزش اجتماعی و رشد شناختی را مطرح میکند. او معتقد است که کودکان در اوایل زندگی برچسبهایی که جامعه به آنها میزند را میپذیرند و در تلاش برای کسب محبت و پذیرش، همان نقشها را ایفا میکنند. این برچسبها درونی شده و به رفتارهای کلیشهای وابسته به جنسیت منجر میشوند.
۴. دیدگاههای فمینیستی
از دیدگاه فمینیستی، نقشهای جنسیتی ساخته و پرداختهی ساختارهای اجتماعی و قدرت هستند. این دیدگاه به دنبال تغییر الگوهای نابرابر جنسیتی، رفع تبعیضها و ایجاد برابری در فرصتها و نقشها برای زنان و مردان است.
نقدی بر تئوری پارسونز درباره نقشهای جنسیتی
تالکوت پارسونز معتقد بود که تقسیم نقشها میان مرد و زن برای پایداری خانواده و جامعه ضروری است. او مردان را بهعنوان نانآور و رهبر و زنان را بهعنوان مراقب و عاطفی تعریف میکرد. اما منتقدان بر این باورند که تئوری پارسونز جنبههای منفی مدل سنتی خانواده را نادیده گرفته و در تداوم کلیشههای جنسیتی مؤثر بوده است.
هر دو تئوری آموزش اجتماعی و تکامل شناختی در سالهای اخیر مورد حمله واقع گردیده است. نخست اینکه، منتقدان مطرح میکنند که این تئوریهای ابتدایی با این فرض که کودکان با جنسیت مشابه برای کسب هویت جنسی راه یکسانی را طی میکنند، به خطا رفتهاند (مردانگی برای پسران، زنانگی برای دختران). در حقیقت بسیاری از پسران رفتارهای سنتی زنانه و بسیاری از دختران رفتارهای سنتی مردانه را کسب میکنند. انتقاد دیگری که بر این تئوریها وارد شده این است که نقشهای جنسیتی سنتی را به عنوان مطلوب و دلخواه و انحراف از هنجار را به عنوان منحرف، در نظر گرفتهاند. امروزه بسیاری از کودکان، مایلند که در طیف وسیعی از فعالیتها درگیر شوند تا اینکه سنت برای آنها دیکته شود.
انتقاد سومی که بر این تئوری وارد شده این است که اوایل دوران کودکی یک مرحله بحرانی در تکامل نقش جنسیتی است و این خصوصیات در بزرگسالی مستقیماً از تجربیات اوان کودکی ریشه میگیرد. تغییرات چشمگیری که در سالهای بعدی زندگی زناشویی، در رابطه با نقشهای جنسیتی در رفتارها روی میدهد؛ مثلاً زن خانهداری برای وکیل شدن شروع به تحصیل میکند و یا مردی مهندس، بازنشستگی قبل از موعد درخواست میکند تا به کارهای منزل و امورات باغچه رسیدگی کند. تئوریسینهای بعدی دریافتهاند که رشد و تکامل انسان بعد از کودکی هم ادامه دارد و افراد ظرفیت رشد و تغییر را در رابطه با هویت جنسی حفظ مینمایند.
تئوری سیستمهای خانواده
این تئوری مطرح میکند که خانواده به عنوان یک سیستم کامل، عملکردهایی دارد. تغییر در یک عضو خانواده منجر به تغییرات جبرانی در دیگر اعضاء خانواده میشود، البته به شرطی که خانواده تعادل جدیدی کسب نماید.
تئوری سیستمهای خانواده همچنین میگوید که تغییر، یک روند مشکل برای افراد و خانواده میباشد. فردی که خواهان جهتگیری جدیدی در زندگی خود است باید برای نهادینه کردن تغییر جدید، جدال کند. اگر موفق شود و این تغییرات در خانواده حاصل گردد، سایر اعضای خانواده سعی در برگرداندن فرد به “حالت قبلی” خواهند داشت. مثلاً دختری جوان که تمایل دارد مستقلتر باشد، با درخواست خانواده برای حفظ نقشهای سنتی خانوادگی مواجه خواهد بود. دختر جوان از لیست بلند بالای قواعد و اعتقادات خانواده احساس خفگی خواهد کرد و دیدگاههای فمینیستها را خواهد پذیرفت و هنگام بیان آنها والدین با او برخوردی تند خواهند داشت. مادر میپرسد: “میگویید زندگی من بیارزش است؟” پدر زیر لب غرولند میکند: “لعنت به این فمینیستها!” مادر حالت دفاعی به خود خواهد گرفت، زیرا برای کودکان و ازدواجش زحمت کشیده است. پدر هم دفاعی میشود زیرا احساس میکند که حمایت از همسر و کودکانش کار درستی بوده است.
سیستمهای خانوادهی متعادل (براساس نقشههای خانواده و زوج) تغییرات را پذیراترند و از استقلال اعضای خانواده حمایت بیشتری میکند. برعکس، انواع سیستمهای خانوادهی نامتعادل، خصوصاً انواع “سخت در هم تنیده”، به تغییر مقاومند و مانع استقلال اعضای خانواده میشوند.
دیدگاههای فمینیستی
الگوهای سنتی نقشهای جنسیتی با تأکید بر تفاوتهای میان مردان و زنان توسط بسیاری، از جمله فمینیستها، مورد انتقاد قرار گرفته است. بسیاری از زنان کارهایی را انجام میدهند که مادرانشان امکان انجام آن را نداشتند. بسیاری از مردان هم به عملکردی، خارج از مرزهای سنتی مردانه، دست یافتهاند. ایجاد چنین تغییرات عمیقی در زندگی یک جدال و کشمکش است و برای بسیاری از مردم بازگشت به نقشهای سنتی ـ اگر نه ناممکن ـ که بسیار دشوار است.
فمینیستها بر مشارکت زنان در ساخت جامعه، تمرکز نمودهاند. فمینیستها میگویند که اگر چه زنان مشارکتهای بیشماری در فرهنگ و در زندگی انسانی داشتهاند، حذف این موفقیتها از تاریخ بشری، بیانگر موقعیت نازلی است که زنان در جامعه دارند. فمینیستها معتقدند که زنان مورد استثمار، ظلم و بیعدالتی قرار میگیرند.
نقد نظریههای آموزش اجتماعی و تکامل شناختی در شکلگیری هویت جنسیتی
در سالهای اخیر، نظریههای آموزش اجتماعی و تکامل شناختی دربارهی شکلگیری هویت جنسیتی با انتقادهای جدی مواجه شدهاند. نخستین نقد وارد بر این نظریهها، فرض اشتباه آنها مبنی بر طی مسیر یکسان توسط کودکان همجنس برای دستیابی به هویت جنسیتی است؛ یعنی تصور رایجی که پسران باید مردانه و دختران باید زنانه رفتار کنند. اما واقعیت این است که بسیاری از پسران رفتارهایی را از خود نشان میدهند که در جامعه سنتی به دختران نسبت داده میشود و بالعکس.
نکته دوم، این است که این نظریهها نقشهای جنسیتی سنتی را به عنوان وضعیت «نرمال» یا «مطلوب» در نظر میگیرند و هرگونه انحراف از آن را ناپسند یا منحرف تلقی میکنند. حال آنکه امروزه بسیاری از کودکان ترجیح میدهند در مجموعه متنوعی از فعالیتها مشارکت داشته باشند، نه اینکه صرفاً مطابق با سنتهای جنسیتی پیش بروند.
سومین انتقاد، تمرکز بیشازحد این نظریهها بر دوران کودکی به عنوان مرحلهای بحرانی برای شکلگیری نقش جنسیتی است؛ گویی هویت جنسیتی بزرگسالی، مستقیماً و بدون تغییر از تجربههای کودکی نشأت میگیرد. در حالی که در دنیای واقعی، بسیاری از بزرگسالان در طول زندگی خود تغییرات عمدهای در نقشهای جنسیتی تجربه میکنند. برای مثال، زنی که سالها خانهدار بوده، ممکن است تصمیم بگیرد برای تبدیل شدن به یک وکیل به دانشگاه بازگردد. یا مردی که مهندس بوده، ممکن است برای مراقبت از خانه و باغچهاش، زودتر بازنشسته شود. نظریهپردازان جدید بر این باورند که رشد و تغییر در هویت جنسیتی محدود به دوران کودکی نیست، بلکه در سراسر زندگی ادامه دارد.
نظریه سیستمهای خانواده
بر اساس نظریه سیستمهای خانواده، خانواده به عنوان یک کل واحد عمل میکند و تغییر در هر عضو آن، باعث واکنشها و تغییرات جبرانی در سایر اعضا میشود. البته این فرآیند در صورتی موفق خواهد بود که خانواده بتواند به تعادل جدیدی دست پیدا کند.
این نظریه تأکید دارد که تغییر برای فرد و خانواده میتواند فرایندی دشوار باشد. برای مثال، فردی که قصد دارد مسیر جدیدی را در زندگی پیش بگیرد، باید با مقاومتهایی درونی و بیرونی روبرو شود تا بتواند تغییر را نهادینه کند. در صورتی که موفق به ایجاد تغییر شود، دیگر اعضای خانواده ممکن است تلاش کنند تا او را به وضعیت قبلی بازگردانند. برای مثال، دختری جوان که مایل است استقلال بیشتری داشته باشد، ممکن است با فشار خانواده برای حفظ نقشهای سنتی مواجه شود. در چنین شرایطی، ممکن است دیدگاههای فمینیستی را بپذیرد و در نتیجه، والدین نسبت به این تغییر واکنش منفی نشان دهند. مادر با حالت تدافعی میپرسد: «یعنی زندگی من بیارزش بوده؟» و پدر زیر لب میگوید: «لعنت به این فمینیستها!» این واکنشها نشاندهندهی مقاومت در برابر تغییر است، بهویژه در خانوادههایی که به نقشهای سنتی پایبندند.
خانوادههایی که دارای ساختار متعادلتری هستند، پذیرای تغییر بوده و از استقلال اعضا حمایت بیشتری میکنند. در مقابل، خانوادههایی با ساختار «در هم تنیده» و نامتعادل، تغییر را تهدیدی برای نظم موجود میدانند و مانع استقلال فردی میشوند.
دیدگاههای فمینیستی درباره نقشهای جنسیتی
فمینیستها از منتقدان اصلی الگوهای سنتی نقشهای جنسیتی هستند که تفاوتهای زن و مرد را بیش از حد برجسته میسازد. آنها معتقدند بسیاری از زنان امروزی توانستهاند کارهایی را انجام دهند که در گذشته برای مادرانشان ممکن نبود. در عین حال، برخی از مردان نیز از چارچوبهای سنتی مردانه خارج شده و نقشهای جدیدی را پذیرفتهاند.
ایجاد این تغییرات عمیق اجتماعی و فردی همواره با چالشهایی همراه است. در بسیاری از موارد، بازگشت به نقشهای سنتی یا ممکن نیست یا بسیار دشوار خواهد بود. فمینیستها تأکید میکنند که زنان نقش مؤثری در ساختار اجتماعی ایفا کردهاند، اما مشارکتهای آنها در طول تاریخ به حاشیه رانده شده است. آنها معتقدند که این حذف آگاهانه، نشاندهنده جایگاه پایین زنان در جوامع مختلف است.
از دیدگاه فمینیستی، زنان در طول تاریخ همواره با استثمار، ظلم و بیعدالتی روبرو بودهاند. به همین دلیل، این دیدگاه بر اهمیت بازنگری در نقشهای جنسیتی، گسترش حقوق برابر و افزایش مشارکت اجتماعی زنان تأکید دارد.