فهمیدن حس طرف مقابل، همدلی
همدلی چیست؟ فهمیدن حس طرف مقابل
همدلی توانایی دیدن چیزها از دیدگاه دیگران و احساسات آنهاست. قرار دادن خود به جای دیگران ممکن است باعث شود با دلسوزی رفتار کنید و هر کاری که می توانید برای بهبود وضعیت او انجام دهید. با انجام این کار، می توانید ناراحتی فرد مقابل و همچنین ناراحتی خود را کاهش دهید.
تصور کنید به خانه می آیید و متوجه می شوید که همسر یا شریک زندگی تان بیمار است. حتی اگر روز خوبی را سپری می کردید، ناگهان ناراحتی آنها را احساس می کردید و به نیازهای آنها توجه می کردید. اگر دوستی از رفتار رئیس با او عصبانی است، احتمالاً احساس ناامیدی او را با او در میان میگذارید. شاید نتوانید مشکل آنها را حل کنید، اما می توانید درک کنید که آنها باید احساسات خود را تخلیه کنند.
همدلی فقط در مورد سختی ها نیست. وقتی فرزندتان در مورد چیزی هیجان زده می شود، شادی او را احساس می کنید. وقتی دوست شما به یک شوخی می خندد، شما سرگرمی او را تجربه می کنید. همدلی به شما این امکان را می دهد که با افکار و احساسات دوستان و عزیزان و آنها با شما ارتباط برقرار کنید، روابط خود را عمیق تر کنید.
همدلی می تواند به افرادی که شما را نمی شناسید نیز گسترش دهد. برای مثال، اگر فردی را دیدید که در یک مهمانی تنها نشسته است، ممکن است با تنهایی او همدردی کنید و با او گپ بزنید. اگر تصاویری از افراد دیگری را دیدید که در آن سوی دنیا رنج میبرند، ممکن است برای کمک به کاهش درد و رنج آنها منابعی اهدا کنید. از سوی دیگر، وقتی میبینید که یک جمعیت تلویزیونی که از خوشحالی غرش میکنند، ممکن است احساس کنید روحیهتان بالا میرود. لذت آنها تبدیل به لذت شما می شود.
همدلی در مقابل همدردی
در حالی که این دو کلمه اغلب به جای هم استفاده می شوند، بین همدردی و همدلی تفاوت وجود دارد. بر خلاف همدلی، همدردی شامل به اشتراک گذاشتن احساسات دیگری نیست. وقتی دلسوز هستید، به مشکل یا بدبختی آن شخص اهمیت می دهید و برای رنج او متاسف هستید، اما درد او را به طور کامل احساس نمی کنید.
وقتی دوستی، سوگواری را تجربه میکند، برای مثال، اگر شما در حال همدردی هستید، میفهمید که چرا او احساس غمگینی و غمگینی میکند، و برای از دست دادن شخصی متاسف میشوید. با این حال، اگر همدل باشید، میتوانید غم و اندوهی را که آنها از سر میگذرانند نیز احساس کنید. همدردی بیشتر یک احساس ترحم برای فرد است، در حالی که همدلی بیشتر از احساس ترحم برای آنهاست.
مولفه های مختلف همدلی
محققان تمایل دارند حداقل دو مؤلفه همدلی را تشخیص دهند: عاطفی و شناختی.
همدلی عاطفی (یا احساسی) توانایی احساس آنچه دیگران احساس می کنند است. اگر همسرتان استرس دارد و غمگین است، ممکن است این احساسات را منعکس کنید. اگر دوستی شاداب و خوش بین باشد، ممکن است خود را در حال پوزخند ببینید زیرا شادی او مسری به نظر می رسد.
همدلی شناختی توانایی شناخت و درک وضعیت روانی فرد دیگر است. این به شما بینشی نسبت به دیدگاه و احساسات طرف مقابل می دهد. اگر متوجه شدید که همسرتان عصبانی است، میتوانید پیشبینی کنید که شوخی شما به خوبی انجام نمیشود. اگر بتوانید بگویید که دوستتان احساس درماندگی می کند، از طغیان ناگهانی او تعجب نخواهید کرد.
این دو جزء همدلی به شبکه های عصبی متفاوتی در مغز شما نیاز دارند. بنابراین، ممکن است همدلی شناختی بالا اما همدلی عاطفی کم و بالعکس.
تفاوت های همدلی بین جنسیت ها
تحقیقات نشان می دهد که زنان با شنیدن درد و رنج دیگران بیشتر احساس غمگینی می کنند. این با نتایج یک مطالعه اخیر تصویربرداری تشدید مغناطیسی عملکردی (fMRI) مطابقت دارد، که نشان داد مغز زنان نسبت به احساس درد دیگران پذیرای بیشتری به نظر می رسد. با این حال، این مطالعه هیچ تفاوتی بین جنسیت ها در همدلی شناختی نشان نداد.
چرا همدلی اینقدر مهم است؟
همدلی نقش مهمی در زندگی شما دارد. اول، می تواند پیوندهای شما را با افرادی که با آنها تعامل دارید تقویت کند. همانطور که سعی میکنید دیگران را درک کنید، باعث میشوید که احساس کنند شنیده میشوند و درک میشوند. در این صورت احتمال بیشتری وجود دارد که وقت بگذارند و با شما همدردی کنند. این رابطه شما را عمیق تر می کند و آن احساس ارتباطی را که همه ما آرزوی آن را داریم ترویج می کند.
تحقیقات نشان می دهد که داشتن یک شبکه حمایت اجتماعی قوی باعث افزایش شادی افراد می شود. از آنجایی که همدلی منجر به روابط بهتر می شود، می تواند یک جزء کلیدی برای ساختن یک زندگی رضایت بخش تر باشد.
همدلی همچنین می تواند:
ایجاد انگیزه در رفتار اجتماعی. همدلی می تواند شما را به انجام اقداماتی تشویق کند که زندگی دیگران را بهبود بخشد. این اقدامات ممکن است شامل هر چیزی باشد، از اهدای کمک به یک موسسه خیریه گرفته تا تشویق یک دوست برای کمک گرفتن برای سوء مصرف الکل و تنها دلداری دادن به کسی با در آغوش گرفتن.
تصمیم گیری را هدایت می کند. در موقعیت های اجتماعی، همدلی می تواند به شما کمک کند تا در مورد عاقلانه ترین اقدام تصمیم بگیرید. اگر به نظر می رسد همسرتان از کار استرس دارد، می توانید استنباط کنید که بهترین زمان نیست که از او بخواهید مسئولیت های بیشتری را به عهده بگیرد.
فرسودگی شغلی را کاهش می دهد. نتایج یک مطالعه نشان می دهد که همدلی ممکن است در کاهش فرسودگی شغلی مفید باشد. این به این دلیل است که همدلی امکان برقراری ارتباط و همکاری مؤثرتر را حتی در محیط های کاری دشوار می دهد.
به پراکنده شدن تعارض کمک می کند. به عنوان مثال، اگر با همکار خود درگیر مشاجره شدید، همدلی با آنها می تواند مانع از انتقاد بیش از حد یا بیهوده شما شود.
نشانه هایی که شما یا یکی از عزیزانتان فاقد همدلی هستید!
همدلی چیزی نیست که شما یا داشته باشید یا نداشته باشید. برخی از افراد همدلی بالایی دارند، در حالی که برخی دیگر همدلی پایین تری دارند.
اگر توانایی های همدلانه شما در پایین ترین حد باشد، ممکن است نسبت به درد دیگران احساس بی تفاوتی کنید. به عنوان مثال، اگر خانه یکی از دوستانتان به سرقت رفته باشد، ممکن است بگویید یا فکر کنید: “خب، اگر بیشتر مراقب بودید این اتفاق نمی افتاد.” یا شاید به اعضای خانواده که با مشکلات مالی دست و پنجه نرم می کنند به تحقیر نگاه می کنید و آن را به ناتوانی آنها در کار سخت می گویید. حتی ممکن است این باور نادرست را داشته باشید که چنین چیزهای بدی هرگز برای شما اتفاق نخواهد افتاد.
همدلی کم می تواند شما را به این باور برساند که اطرافیان شما بیش از حد حساس هستند. ممکن است مدام تعجب کنید که دوستانتان از شوخی های شما رنجیده شوند. شاید نفهمید که کلمات و اعمال شما چگونه به عزیزانتان آسیب می رساند. این می تواند منجر به انواع بحث ها و سوء تفاهم ها شود.
اگر همدلی کمی داشته باشید، ممکن است هنگام برخورد با افرادی که در مضیقه هستند، شکیبایی نداشته باشید. شاید توصیه اصلی شما به افراد دیگر این باشد که “فقط از پس آن برآیید.” با وجود این، شما تمایل به کینه دارید و اشتباهات افراد را نمی بخشید. به نظر می رسد که شما هرگز زمان یا پهنای باندی برای گوش دادن به دیدگاه های دیگران یا تأمل در حالات عاطفی آنها ندارید.
تشخیص عدم همدلی در دیگران
اگر یکی از عزیزانتان فاقد همدلی باشد، احتمالاً برخی از تعاملات متلاطم خواهید داشت. آنها ممکن است بی حوصله و بیش از حد انتقادی باشند، که باعث می شود احساس کنید روی پوسته تخم مرغ راه می روید.
ممکن است متوجه شوید که آنها دائماً مشکلات شما را نادیده می گیرند یا زمانی که شما در مورد احساسات خود صحبت می کنید، صحبت دیگری می کنند. ممکن است احساس کنید که شنیده نشده اید یا شروع به سؤال کنید که آیا واقعاً بیش از حد حساس هستید. درک کنید که عدم همدلی آنها مشکلی است که فقط آنها می توانند آن را اصلاح کنند.
علل عدم همدلی چیست؟
در برخی شرایط، احساس همدلی کم، طبیعی است. ممکن است برای همدردی با کسی که شما را مورد آزار و اذیت قرار داده یا با عزیزانتان بدرفتاری کرده است مشکل داشته باشید. این فقط می تواند عدم همدلی موقعیتی باشد و نشان دهنده میزان همدلی شما با مردم به طور کلی نباشد.
برخی تجربیات ممکن است همدلی شما را کاهش دهد. به عنوان مثال، برخی از تحقیقات نشان می دهد که همدلی می تواند با گذراندن دوره آموزشی دانشجویان پزشکی کاهش یابد. این ممکن است به دلیل فرسودگی شغلی باشد، زیرا دانشجویان پزشکی با بار کاری استرس زا و افزایش مسئولیت ها دست و پنجه نرم می کنند. دانشجویان پزشکی همچنین ممکن است از جدایی عاطفی برای محافظت از خود در برابر پریشانی روانی در حین کار یا حفظ حرفه ای بودن هنگام برخورد با بیماران استفاده کنند.
با این حال، به هیچ وجه نمی توان این تأثیر را تجربه کرد. مطالعات دیگر نشان می دهد که سطح همدلی در دانشجویان پزشکی یا افزایش می یابد یا بدون تغییر باقی می ماند.
چندین اختلال روانی، اختلال رشدی و اختلالات شخصیتی ممکن است با همدلی کم در ارتباط باشد:
اختلال شخصیت مرزی (BPD). BPD شامل ناامنی شدید، نوسانات عاطفی شدید و یک تصویر ناپایدار از خود است. افراد مبتلا به BPD ممکن است سطح نرمال همدلی شناختی داشته باشند، اما در همدلی عاطفی مشکل دارند. (تست شخصیت مرزی)
اختلال شخصیت خودشیفته (NPD). خودشیفته ها اغلب الگوی خود محوری و تکبر شدید و همچنین نیاز شدید به تحسین را از خود نشان می دهند. برخی تحقیقات نشان می دهد که افراد مبتلا به NPD ممکن است همدلی پایینی داشته باشند، شاید همدلی عاطفی خاص. همچنین ممکن است آنها درجه ای از همدلی داشته باشند اما انگیزه کمی برای عمل بر روی آن احساسات داشته باشند.
ماکیاولیسم. این یک ویژگی شخصیتی است که شامل تمایل به دستکاری و نادیده گرفتن اخلاق است. افرادی که این ویژگی را دارند ممکن است تمایل کمی برای عمل بر اساس همدلی داشته باشند.
روان پریشی. روانپریشی اختلالی است که با بیرحمی و رفتار ضداجتماعی مشخص میشود. فقدان همدلی عاطفی، اما نه لزوماً همدلی شناختی، از ویژگی های این اختلال است.
اوتیسم و همدلی
یک افسانه رایج وجود دارد که افراد اوتیستیک فاقد همدلی هستند. برخی، اما نه همه، افراد اوتیستیک ممکن است با همدلی شناختی دست و پنجه نرم کنند. به عنوان مثال، یک فرد اوتیستیک ممکن است در تشخیص فوری علت ناراحتی شخص دیگری مشکل داشته باشد. حتی ممکن است برای بیان پاسخی که با هنجارهای اجتماعی مطابقت داشته باشد مشکل داشته باشند. این را نباید با عدم مراقبت اشتباه گرفت.
همدلی یک ویژگی ثابت نیست. به آن به عنوان ماهیچه ای فکر کنید که با ورزش می توان آن را توسعه داد. توسعه مهارتهای گوش دادن، توجه به زبان بدن و افزایش هوش هیجانی می تواند توانایی شما را در همدلی با دیگران افزایش دهد. پذیرش آسیب پذیری خود و بررسی دیدگاه های جدید نیز می تواند کمک کننده باشد.
تقویت مهارت همدلی یا فهمیدن حس طرف مقابل
نکته 1 ایجاد همدلی: مهارت های گوش دادن را تمرین کنید
اگر تمایلی به شنیدن حرف های دیگران نداشته باشید، نمی توانید خود را جای دیگران بگذارید. به همین دلیل است که مهارت های گوش دادن بخش مهمی از ایجاد همدلی است. شما باید از تظاهر به گوش دادن فراتر بروید. سعی کنید آنقدر با دقت گوش دهید که درک درستی از موقعیت، دیدگاه ها و احساسات فرد به دست آورید.
موانع گوش دادن را شناسایی و حذف کنید. اگر استرس دارید، تمرکز بر طرف مقابل برایتان دشوارتر خواهد بود. قبل از ادامه مکالمه، به عامل استرس زا توجه کنید – چه یک ضرب الاجل نزدیک باشد یا یک دندان درد. چندوظیفگی یکی دیگر از موانع رایج برای گوش دادن فعال است. تلفن خود را کنار بگذارید و هر کاری را که انجام می دهید متوقف کنید تا بتوانید توجه بی دریغ خود را به طرف مقابل معطوف کنید. این امر به ویژه در هنگام اختلاف نظر یا هنگام مطرح کردن موضوعات حساس یا پیچیده مهم است.
قطع نکنید. وقتی صحبت مردم را قطع میکنید، نهتنها مسیر افکارشان را قطع میکنید، بلکه خطر درک اشتباهی از نکتهای را که میخواهند بیان کنند را نیز در پی خواهید داشت. علاوه بر این، اگر جمله بعدی خود را در حالی که طرف مقابل هنوز در حال صحبت است فرموله میکنید، کاملاً گوش نمیدهید.
از قضاوت خودداری کنید. اگر میدانید که با کسی موافق نیستید، ممکن است متوجه شوید که از نظر ذهنی کلمات او را هنگام صحبت کردن بیاعتبار میکنید. اما بهتر است با ذهنی باز گوش دهید. هنگامی که آنها در حال صحبت هستند بلافاصله انتقاد نکنید یا سرزنش نکنید. واقعاً تلاش کنید تا بفهمید آنها از کجا می آیند.
بگذارید طرف مقابل بداند که دارید گوش می دهید. نشانههای غیرکلامی، مانند حفظ تماس چشمی، تکان دادن سر، و نشانههای کلامی، مانند یک «اوه-ههه» سریع، به طرف مقابل اجازه دهید بداند که توجه شما را جلب کرده است. شما اساساً آنها را به ادامه دعوت می کنید. اگر به نظر می رسد که خیال پردازی می کنید یا به چیز دیگری فکر می کنید، گوینده ممکن است این را به عنوان نشانه ای تلقی کند که شما اهمیتی نمی دهید.
بازخورد ارائه دهید. اگر فکر می کنید ممکن است چیزی را اشتباه شنیده باشید یا اشتباه متوجه شده باشید، چند سوال بعدی مطرح کنید. سپس فرد می تواند در صورت لزوم نظر خود را روشن کند.
نکته 2: خواندن زبان بدن را یاد بگیرید
گوش دادن فقط دریافت پیام های شفاهی نیست. افراد همچنین اطلاعاتی را در مورد وضعیت عاطفی خود از طریق نشانه های غیرکلامی بدن منتقل می کنند. توانایی خواندن زبان بدن در انواع موقعیت های اجتماعی مفید است.
شاید دوستی داشته باشید که مکرراً میگوید: «حالم خوب است»، اما میتوانید با بیان عبوس او متوجه شوید که واقعا حالش بد است. یا شاید بتوانید میزان علاقه یک تاریخ به خود را بر اساس سطح تماس چشمی آنها بسنجید.
مردم اغلب پیام ها را از طریق:
- حالت چهره. اخم، پوزخند، لبخند مردد، و دیگر حالات چهره می تواند حال و هوا را منتقل کند.
- تماس چشمی. چشمهای یک فرد ممکن است به سمت هر چیزی که روی آن متمرکز است باشد. چشمان گشاد می توانند هیجان را منتقل کنند. افتادگی پلک ها ممکن است به این معنی باشد که فرد خسته یا آرام است.
- صدا. لحن صدای یک فرد می تواند به شما بگوید که آیا او شوخی می کند یا جدی است. سرعت صحبت آنها می تواند اعتماد به نفس یا عصبی بودن را منتقل کند.
- وضعیت بدن. شانه های سفت و منقبض ممکن است نشان دهنده دلهره باشد. شانه های آرام و حالت خمیده ممکن است نشانه ای از آرامش یا بی حوصلگی فرد باشد.
- حرکات. فقدان حرکات دست ممکن است نشان دهنده کمرویی یا ناراحتی باشد. کسی که احساس آرامش و دوستانه می کند ممکن است بیشتر از دستان خود استفاده کند. سرعت و شدت حرکات نیز می تواند پرخاشگری یا هیجان را منتقل کند.
خواندن زبان بدن می تواند دشوار باشد. همه دقیقاً از نشانه های غیرکلامی یکسان استفاده نمی کنند. و نشانه های خاص می تواند چندین چیز را معنی کند. به عنوان مثال، آیا شخصی به این دلیل که احساس بی حوصلگی می کند یا اینکه از پخش آهنگ در پس زمینه لذت می برد، انگشت خود را روی میز می کوبد؟ در زیر مواردی است که هنگام تلاش برای درک زبان بدن یک فرد باید در نظر بگیرید:
به دنبال ثبات باشید. نشانه های غیرکلامی باید با آنچه طرف مقابل می گوید مطابقت داشته باشد. اگر همسرتان میگوید که مضطرب است، بیحرکتی یا ابروهای درهمرفته او ممکن است این پیام را تقویت کند. در موقعیتهایی که زبان بدن با آنچه گفته میشود مطابقت ندارد، ممکن است لازم باشد تلاش بیشتری برای درک احساس طرف مقابل انجام دهید.
بیش از حد به نشانه های فردی نخوانید. اگر بیش از حد روی یک نشانه تمرکز کنید، احتمالاً طرف مقابل را اشتباه متوجه خواهید شد. به عنوان مثال، فقط به این دلیل که یک نفر از شما نگاه می کند، به این معنی نیست که او بی علاقه است. آنها ممکن است به سادگی افکار خود را جمع آوری کنند. هنگام خواندن زبان بدن، به چندین نشانه نگاه کنید تا درک کامل تری به دست آورید.
از زبان بدن خود آگاه باشید. به یاد داشته باشید که نشانه های غیرکلامی شما نیز پیام هایی را به اطرافیان شما منتقل می کند. اگر با دستهای روی هم نشستهاید و از طرف مقابل نگاه میکنید، ممکن است آنها این را به عنوان نشانهای تلقی کنند که شما نمیخواهید صحبت کنید.
اگر می خواهید افراد را تشویق کنید. برای تعامل با شما، از نشانه های مثبت، مانند لبخند ملایم و تماس چشمی آرام، برای نشان دادن گرما استفاده کنید. یادگیری راههای مدیریت استرس میتواند به شما کمک کند از نشانههای منفی ناخودآگاه مانند اخم کردن و گرفتن حالت سفت و سخت جلوگیری کنید.
نکته 3: آسیب پذیری خود را بپذیرید
همدلی مستلزم آن است که خود را آسیب پذیر کنید. وقتی پشت بی تفاوتی پنهان می شوید، اعتماد یا درک شما را برای دیگران سخت تر می کنید. شما همچنین خود را از احساس و درک طیف گسترده ای از احساسات دیگران باز می دارید. در اینجا چند نکته در مورد باز کردن وجود دارد:
طرز فکر خود را نسبت به آسیب پذیری مجدداً تنظیم کنید. شاید به شما یاد داده اند که این نشانه ضعف است. باز شدن به روی دیگران – اعتماد به آنها برای شنیدن و پذیرش شما و عیب های شما – به شجاعت نیاز دارد.
صحبت کن. به عزیزانتان بگویید واقعاً چه احساسی دارید. این مستلزم آن است که در مورد وضعیت عاطفی خود فکر کنید و همچنین باز بودن با دیگران را تمرین کنید. برای پذیرش و انتقال احساسات شدید از جمله شرم، حسادت و اندوه آماده باشید. هر چه بیشتر در مورد احساسات صحبت کنید، راحت تر خواهید بود. همچنین متوجه خواهید شد که افراد دیگر تمایل بیشتری برای باز شدن در مقابل شما خواهند داشت.
آنچه را که نیاز دارید بگویید. به بیان نیازهای خود عادت کنید. آیا به کسی نیاز دارید که هوا را به او تخلیه کنید؟ یا شاید برای چیزی نیاز به کمک فیزیکی داشته باشید. صحبت کردن در مورد نیازهایتان سالم تر از رنج کشیدن در سکوت است. نه تنها زندگی شما را آسان تر می کند، بلکه باعث می شود که عزیزانتان احساس اعتماد و نیاز کنند.
سهولت در مورد آن. اگر برایتان مشکل است که در مورد احساسات خود صحبت کنید یا نیازهای خود را بیان کنید، فقط یک مرحله یک قدم بردارید. شاید بتوانید در مورد چیزی که شما را در روز کاری ناامید کرده است به دوست خود بگویید. همچنین میتوانید قسمتهایی از روزتان را به آنها بگویید که به شما احساس هیجان و شادی میدهد. یا با درخواست کوچکی از شریک زندگی خود شروع کنید: «میتوانیم امروز عصر با هم قدم بزنیم؟ پیاده روی به من کمک می کند کمتر استرس داشته باشم.»
زیاد روی شهرت یا کمال خود تمرکز نکنید. اگر بیش از حد بر نحوه درک دیگران از شما متمرکز شده اید، ممکن است از حضور در آینده تردید کنید. شاید احساس می کنید که باید یک نما بسازید تا قوی و بدون مزاحمت ظاهر شوید. سعی کنید این ایده را رها کنید و شروع به پذیرش نواقص خود کنید. صادق بودن شما را به افراد مهم نزدیکتر می کند.
نکته 4: هوش هیجانی را تقویت کنید
هوش عاطفی (که گاهی به آن ضریب عاطفی یا EQ گفته می شود) توانایی شما برای شناسایی احساسات و استفاده از آنها در راه هایی است که زندگی شما را بهبود می بخشد. به عنوان مثال، فردی با EQ بالا می داند که چگونه استرس خود را کاهش دهد و همچنین بحث های داغ را کاهش دهد. EQ همچنین توانایی شما در همدلی با دیگران را افزایش می دهد، زیرا شامل شناخت و درک احساسات آنها می شود.
هوش هیجانی اغلب با چهار ویژگی تعریف می شود: خود مدیریتی، خودآگاهی، آگاهی اجتماعی و مدیریت روابط. در اینجا نکاتی برای ایجاد هر یک وجود دارد:
با یادگیری روش های مقابله با استرس، خود مدیریتی را بهبود بخشید. استرس می تواند حضور شما را دشوار کند و توانایی شما را برای ارزیابی احساسات و موقعیت های اجتماعی مختل کند. بنابراین، یادگیری چند استراتژی کاهش استرس گام مهمی در تقویت EQ شما است. تکنیک های آرام سازی، مانند تنفس عمیق را تمرین کنید تا به شما کمک کند در لحظه آرام بمانید. سایر تمرینها، از جمله ورزش و مدیتیشن، اقداماتی هستند که میتوانید هر روز برای کاهش استرس کلی خود انجام دهید.
خودآگاهی را با تمرینات ذهن آگاهی افزایش دهید. ذهن آگاهی شامل تمرکز بر لحظه حال اما خودداری از قضاوت است. میتوانید از این برای برقراری ارتباط و پذیرش احساساتی که در حال حاضر دارید استفاده کنید. آیا شما ناراحت هستید؟ آیا مضطرب هستید؟ به جای برچسب زدن به این احساسات به عنوان “بد” یا “منفی”، کنجکاوی را در مورد آنها تقویت کنید. چه چیزی باعث آنها شد؟ از نظر فیزیکی چه احساسی دارند؟ آیا آنها بر تعامل شما با دیگران تأثیر می گذارند؟ این تمرین علاوه بر اینکه شما را به خودآگاهی میرساند، میتواند توانایی شما در پردازش احساسات و افزایش رفاه عاطفی را افزایش دهد.
آگاهی اجتماعی را با تمرکز بر افراد دیگر افزایش دهید. ذهن آگاهی می تواند به شما در انجام این کار نیز کمک کند. سعی کنید با هر کسی که با او تعامل دارید حضور داشته باشید. زبان بدن آنها چگونه است؟ آیا موضوعی وجود دارد که آنها مدام به آن می چرخند؟ این آگاهی اجتماعی را به خودآگاهی خود متصل کنید. آیا شخص چیزی می گوید یا انجام می دهد که احساسات شما را تحریک می کند؟ شاید زبان بدن آنها شما را راحت می کند. یا شاید آنها چیزی می گویند که شما را مضطرب می کند.
از مهارت های حل تعارض برای مدیریت روابط استفاده کنید. حتی زمانی که با بهترین دوست یا نزدیکترین عضو خانواده خود در حال تعامل هستید، ناسازگاری هایی به وجود می آید. شما ممکن است نظرات متفاوتی در مورد سیاست داشته باشید. یا شاید برنامه های شما برای یک تعطیلات مشترک مطابقت ندارد. شاید یکی از شما به طور تصادفی به دیگری توهین کند. دانستن اینکه چگونه نبردهای خود را انتخاب کنید، سازش کنید و بخشش را تمرین کنید می تواند به شما کمک کند تا در این درگیری های اجتناب ناپذیر حرکت کنید.